بایه بایه

موسیقی اهل دل ، تنبور

بایه بایه

موسیقی اهل دل ، تنبور

ولادت حضرت علی مبارک

 
 

این ترک نیست دهن صورت کعبه ست
لبخند که نه قهقهه مستی کعبه ست
کعبه شکافت و پر شد ز تقرب
این قصه اگر غیر این بود داشت تعجب
جبریل زلیخا شد و این آمدنش را
حق دارد اگر پاره کند پیرهنش را

زیباترین ولادت: تنها کسی که در داخل خانه خدا بدنیا آمد، اوست.

زیباترین نام: بنا بر روایات متعدد، نام علی مشتق از نام خداست.

زیباترین معلم: علی تربیت شده دست پیامبر (ص) بود.

زیباترین سخنان: به تعبیر بسیاری از بزرگان، نهج البلاغه برادر قرآن کریم است.


از کعبه حق بانک جلى مى آید
آواى خوش لم یزلى مى آید
بشنو که سروش وحى حق مى گوید 
آغوش گشائید که على(ع) مى آید
                                                                                          التماس دعا ........

سه شنبه 25 تیر ماه سال 1387

 

 

 

این ترک نیست دهن صورت کعبه ست
لبخند که نه قهقهه مستی کعبه ست
کعبه شکافت و پر شد ز تقرب
این قصه اگر غیر این بود داشت تعجب
جبریل زلیخا شد و این آمدنش را
حق دارد اگر پاره کند پیرهنش را

زیباترین ولادت: تنها کسی که در داخل خانه خدا بدنیا آمد، اوست.

زیباترین نام: بنا بر روایات متعدد، نام علی مشتق از نام خداست.

زیباترین معلم: علی تربیت شده دست پیامبر (ص) بود.

زیباترین سخنان: به تعبیر بسیاری از بزرگان، نهج البلاغه برادر قرآن کریم است.


از کعبه حق بانک جلى مى آید
آواى خوش لم یزلى مى آید
بشنو که سروش وحى حق مى گوید 
آغوش گشائید که على(ع) مى آید
                                                                                          التماس دعا ........

» خواننده : شهرام ناظری
» آلبوم : حیرانی
» آهنگ : کردی
کاور آلبوم حیرانی

 

یاوَران مَسِم(من مستم دوستان)
یاوَران مَسِم(من مستم دوستان)
مِن مَسِ مَخمور باده ی اَ لَسِم(من مست مخمور باده ازلی هستم)
لوتفِ دوس هاما مُوحکَم گِرد دَه سِم(لطف دوست امد و محکم دستم را گرفت)

شوئله ی نارِ عِشق پَر چی ﮊََه پُوسِم (شعله اتش عشق از پوستم بیرون زد)
شوئله ی نارِ عِشق پَر چی ﮊََه پُوسِم (شعله اتش عشق از پوستم بیرون زد)
خالی ﮊَه خاکی مَملو ﮊَه دوسِم(از چیزهای خاکی و دنیوی خالی شدم و حالا وجود دوست تمام وجودم را فرا گرفته است)
یاوَران مَسِم(من مستم دوستان)
یاوَران مَسِم(من مستم دوستان)
مِن مَسِ مَخمور باده ی اَ لَسِم(من مست مخمور باده ازلی هستم)
لوتفِ دوس هاما مُوحکَم گِرد دَه سِم(لطف دوست امد و محکم دستم را گرفت)
**************
یاوَران مَسِم(من مستم دوستان)
یاوَران مَسِم(من مستم دوستان)
مِن مَسِ مَخمور باده ی اَ لَسِم(من مست مخمور باده ازلی هستم)
لوتفِ دوس هاما مُوحکَم گِرد دَه سِم(لطف دوست امد و محکم دستم را گرفت)
لوتفِ دوس هاما مُوحکَم گِرد دَه سِم(لطف دوست امد و محکم دستم را گرفت)

فَرماوَه ساقی بلوا مینای مِن(ساقی گفت از مینای من بنوش )
سَرشار که سا غَر بِدهَ پَیا پِی (ساغر جام لبریز را پیاپی بده)
پَیا پِی پِر کِرد پَیا پِی نوشام(پیاپی پر کرد و پیاپی نوشیدم)
تا کِه دیده ی دِل هِجرَ دوس نوشا (تا چشم دل دوری دوست را احساس کرد)

شوئله ی نارِ عِشق پَر چی ﮊََه پُوسِم (شعله اتش عشق از پوستم بیرون زد)
شوئله ی نارِ عِشق پَر چی ﮊََه پُوسِم (شعله اتش عشق از پوستم بیرون زد)
خالی ﮊَه خاکی مَملو ﮊَه دوسِم(از چیزهای خاکی و دنیوی خالی شدم و حالا وجود دوست تمام وجودم را فرا گرفته است)
یاوَران مَسِم(من مستم دوستان)
یاوَران مَسِم(من مستم دوستان)
مِن مَسِ مَخمور باده ی اَ لَسِم(من مست مخمور باده ازلی هستم)
لوتفِ دوس هاما مُوحکَم گِرد دَه سِم(لطف دوست امد و محکم دستم را گرفت)
لوتفِ دوس هاما مُوحکَم گِرد دَه سِم(لطف دوست امد و محکم دستم را گرفت)

اِی دِل تا کَسی چُو خوم نای وَ جوش (ای دل تا کسی مانند خم نجوشد)
اِی دِل تا کَسی چُو خوم نای وَ جوش (ای دل تا کسی مانند خم نجوشد)
حَلقه ی بَندَگی عِشق نَه کِی وَ گوش (و حلقه بندگی عشق را به گوش نکند)
مَحرَمِ نمو هرگز وَ اَسرار (هرگز محرم اسرار نمیشود)
مَحرَمِ نمو هرگز وَ اَسرار (هرگز محرم اسرار نمیشود)
نَخلِ ئومیدِش دوسی نایِر بار(نخل امیدش میوه دوستی نمی گیرد)
نَخلِ ئومیدِش دوسی نایِر بار(نخل امیدش میوه دوستی نمی گیرد)
نَخلِ ئومیدِش دوسی نایِر بار(نخل امیدش میوه دوستی نمی گیرد)


یا علی مدد !!!

‎صفتش عیان شده از نبىّ، بلغ العُلى‎ ‎بکماله
‎به نظر اگر چه بشر بود، ز بشر نه جنس دگر‎ ‎بود
‎دو هزار عالمش ار بود، همه‌اش به مدّ نظر‎ ‎بود
‎پدرى چه او، نه پدر بود، کشف الدّجى‎ ‎بجماله
‎پدرش امام انام دین ، پسرش امام به حقّ‎ ‎مبین
‎خود او امام چهارمین، ملکش خدم، فلکش‎ ‎رهین
‎به حسب متین، به نسب وزین، حسنت جمیع‎ ‎خصاله
‎شجر کرم، ثمر ولا، پسر شهنشه‎ ‎کربلا
‎زندار الست بربّ صلا، همه در جواب بلا‎ ‎بلا
‎چو نکو بگفت، ز جان، صلّوا علیه و آله‎ ‎

رجائى زفره‌اى

دست تولا

» خواننده : سید خلیل عالی نژاد
» آلبوم : ثنای علی (ع)
» آهنگ : دست تولا
کاور آلبوم ثنای علی (ع)

تا به دامان تو ما دست تولا زده ایم
بتولای تو بر هر دو جهان پازده ایم

تا به کوی تو نهادیم صنم روی نیاز
پشت پا بر حرم و دیر و کلیسا زده ایم
در خور مستی ما رطل و خم ساغر نیست
ما از آن باده کشانیم که دریا زده ایم

تا به دامان تو ما دست تولا زده ایم
بتولای تو بر هر دو جهان پازده ایم

همه شب از طرب گریه مینا من و جام
خنده بر گردش این گنبد مینا زده ایم

تا به دامان تو ما دست تولا زده ایم
بتولای تو بر هر دو جهان پازده ایم

نشوی غافل از اندیشه شیدائی ما
گرچه زنجیر به پای دل شیدا زده ایم

تا به دامان تو ما دست تولا زده ایم
بتولای تو بر هر دو جهان پازده ایم

تا نهادیم سر اندر قدم پیر مغان
پای بر فرق جهان از سر دار آمده ایم

تا به دامان تو ما دست تولا زده ایم
بتولای تو بر هر دو جهان پازده ایم

جای دیوانه چو در شهر ندادند چو ما
من و دل چند گهی خیمه به صحرا زده ایم

راز تنبور

گفت‌وگو با استاد علی‌اکبر مرادی، تنبورنواز برجسته ایران ؛
راز تنبور
سعید رضایی سعید

علی‌اکبر مرادی، تنبورنواز برجسته و توانا، در سال 1336 در ایل گوران کرمانشاه متولد شد. وی نواختن تنبور را از هفت سالگی نزد درویش علی میردرویشی آغاز کرد و سپس از محضر استادان بزرگ تنبور از قبیل سید ولی حسینی، سید محمود علوی، آقا میرزا سیدعلی کفاشیان و کاکی‌ا... مراد کسب فیض نمود. بعد از انقلا‌ب و تا سال 1359 وقفه‌ای کوتاه به خاطر تحصیل برایش پیش آ‌مد و از آن زمان به گروه تنبور شمس به سرپرستی کیخسرو پورناظری پیوست.
مرادی در چندین فستیوال جهانی از جمله فستیوال اوینون ‌)Avenien( در فرانسه، گریک ‌)Greec( در اسپانیا و ‌)Flag( ایتالیا شرکت نمود. وی هم‌اکنون علا‌وه بر تدریس تنبور، به شغل معلمی نیز مشغول است. وقتی برای مصاحبه به محل قرارمان در یکی از فقیرنشین‌ترین مناطق کرمانشاه رفتم، باورم نمی‌شد یکی از بزرگترین اساتید تنبور ایران را در کلا‌سی با دیوارهای خط‌خطی و تخته سیاه کثیف ملا‌قات کنم، مرادی از معدود هنرمندانی است که هنوز فراموش نکرده در این سرزمین، یعنی کرمانشاه وظایفی دارد و شهرت را برای دوری‌گزیدن از مردمان شهرش بهانه نکرده است. در ادامه گفت‌وگوی ما را با این استاد بزرگ تنبور ایران می‌خوانید.



مطلبی به قلم شما را در جایی خواندم که خاستگاه زمانی مقام‌های تنبور را به دوران باستان و خاستگاه مکانی آن را به دره‌ای در اطراف رود سیروان نسبت داده بودید. در مورد این مساله کمی بیشتر توضیح دهید؟

بحث در مورد سرآغاز و خاستگاه مقام‌های تنبور بسیار زیاد است و تا امروز نظریات بسیار زیادی در این مورد مطرح شده است. این نظریات را می‌توان به دو دسته تقسیم کرد: 1- روایت مذهبی 2- روایت حماسی
مثلا‌ در مورد مقام سرطرز دو روایت وجود دارد. در شاهنامه به یکی از این روایت‌ها اشاره شده است. در خوان چهارم، رستم به مرغزاری می‌رسد و درخت بیدی می‌بیند که از آن تنبوری آویزان است و سفره‌ای از غذاهای رنگین در زیر آن گسترده شده است.
رستم بعد از خوردن غذاها، تنبور را از درخت بید پایین می‌آورد و شروع به تنبورزدن می‌کند. در همان هنگام جوانی زیبا و میگسار بر رستم وارد می‌شود که رستم خدا را به خاطر این نعمت هم شکر می‌کند، ولی بعد از نواختن تنبور توسط رستم، قیافه آن جوان متغیر می‌شود و به صورت یک پیرزن کریه درمی‌آید. از بین بردن این پیرزن یکی از خوان‌های شاهنامه است که رستم آن را به وسیله تنبور کشف می‌کند. به عبارتی آن دیو توانایی شنیدن صدای پاک و مقدس تنبور را نداشته است.
اما روایت مذهبی مربوط به مقام سرطرز این است که بعد از اینکه فرشته‌ها گل آدم را سرشتند، متوجه می‌شوند که انسان گلی حرکت نمی‌کند و روح ندارد. فرشته‌ای به نام حضرت بنیامین (یکی از چهار ملک یارستان) روح را به وسیله خواندن این مقام در انسان می‌دمد. کم و بیش در مورد تمام مقام‌ها چنین روایت‌هایی وجود دارد. در مورد مقام <گل ودره> یک روایت مذهبی با این مضمون وجود دارد که شخصی به نام سید درویش در نزدیکی دالا‌هو (همان مکان کنونی بابا یادگار) زندگی می‌‌کرده است. درویش برادری به نام سید‌ساعین داشته است که می‌خواسته به حالت قهر از دالا‌هو کوچ کند و سید درویش با خواندن مقام <گل ودره> او را از این کار منصرف می‌کند.
در میان ایرانیان و به‌خصوص مردم کرد، کلمه‌ای به‌عنوان <فر> یا <نین> وجود دارد. مثلا‌ در میان مردم یارستان اگر کسی فوت می‌کرد، مردم هنگام عرض تسلیت به صاحب عزا می‌گفتند که خدا <نین> این مرحوم را از خانه بیرون نکند. یا مثلا‌ در ایران باستان هم عقیده داشتند صاحب <فر> ایزدی و برگزیده خدا است و در نتیجه شاهان به خاطر داشتن همین فر ایزدی احترام زیادی داشتند.
براساس یک روایت اسطوره‌ای، جمشیدشاه ناسپاس می‌شود که این باعث نگرانی مردم و مراجعه آنان به جهان پهلوان، سام می‌شود.
اما پهلوان سام به مردم می‌گوید که فر ایزدی را به جمشید شاه برمی‌گرداند. این روایت از این لحاظ به مقام <گل و دره> منصوب است که سام با خواندن این مقام فر ایزدی را به جمشید شاه برگرداند. (معنای فارسی <گل و دره> برگرداندن است)

با توجه به اینکه روایت‌ها در مورد خاستگاه مقام‌های تنبور فراوان است، آیا می‌توان این روایات را مستند دانست؟

تحقیقات مستندی که در این مقوله مورد بررسی قرار می‌گیرد، فرهنگ شفاهی مردم است. فرهنگ شفاهی هم چیزی نیست که مثل فرمول ریاضی از قانون خاصی تبعیت کند. به همین دلیل فرهنگ شفاهی قابل اعتمادترین منبع موجود در این زمینه است.
البته امکان دارد که این روایت‌ها در طول زمان با داستان آمیخته و رنگ اغراق به خود گرفته باشند. به قول فردوسی: <تو این را دروغ و فسانه مدان> درست این است که هر اندازه از این روایت‌ها که با خرد انسان جور درمی‌آ‌ید را بپذیریم و همه آنها را یکباره کنار نگذاریم.

با توجه به شواهد تاریخی، تنبور سازی باستانی است و حتی قدمت آن به حدود 4000 سال پیش بازمی‌گردد. علت اینکه تنبور مورد توجه مردم یارستان قرار گرفت، چیست؟ آیا ویژگی خاصی باعث شد که تنبورساز مقدس یارستان لقب بگیرد؟

تنبور به طور کلی یک ساز شرقی است. حتی نمی‌توانیم ادعا کنیم که این ساز ایرانی است، چون مرزهای جغرافیایی ایران در 3000 یا 3500 سال پیش با ایران امروزی تفاوت بسیار دارد. قدمت تنبور چیزی حدود 5000 سال است، اما یقینا شکل تنبور، پرده‌بندی و تعداد سیم‌های آن مثل تنبور امروزی نبوده است. ورود تنبور به آیین یارستان را به یک مرد مقدس به نام <مبارک شاه لرستانی- > که هم عصر باباطاهر همدانی بوده است - نسبت می‌دهند.
مبارک شاه با تنبور آشنا می‌شود. از آثار و شعرهایش می‌شود فهمید که این فرد، یک ایزد موسیقی بوده است و در آن زمان یک گروه 8000900 نفری موسیقی داشته که سازهای مختلفی از جمله تنبور می‌نواخته‌اند. از آنجایی که در این مکتب، مردم به حلول ارواح و قضیه تناسخ معتقد هستند، مبارک شاه لرستانی در هنگام مرگ به یارانش می‌گوید که هر وقت تنبور می‌نوازید، بدانید من در آنجا حضور دارم. از آن تاریخ تنبور به‌عنوان یک انتقال‌دهنده راز، اهمیت ویژه‌ای در بین مردم پیدا می‌کند، اما آنچه که امروز مطرح است، این است که همین مردم توانسته‌اند مقام‌ها (طرز) را از 600 یا 700 سال پیش حفظ کرده و انتقال‌دهنده این طرزها با این فواصل و پرده‌بندی در موسیقی منسوخ شده‌اند و یا به موسیقی موزه‌ای پیوسته‌اند. حتی موسیقی ردیف سنتی خیلی جدیدتر از موسیقی رایج است. در واقع تنبور، تنها سازی است که به موسیقی راه پیدا کرده است. حتی گاهی اوقات که در این نوع موسیقی نیاز به وجود ریتم بوده است، از دف استفاده نمی‌کردند و به جای آن کف می‌زدند. تنبور چیزی حدود 1000 سال است که رواج دارد. ولی موسیقی در کل متعلق به انسان است. اعتقاد من بر این است، همانطور آنچه را که ما حق داریم از دیگران بشنویم، حق نداریم دیگران را از شنیدن آنچه که داریم، محروم کنیم.

اتفاقا می‌خواستم بحث را به این سمت بکشانم، پس به چه دلیل بعضی عنوان می‌کنند که مقام‌های حقانی را نباید در حضور دیگران نواخت؟ آیا فکر نمی‌کنید این برخوردها باعث خواهد شد که این مقام‌ها مهجور بمانند و گسترش نیابند؟ آیا این اصل حرمت نواختن مقام‌های حقانی در حضور غیر، وجود دارد یا خیر؟

در هیچ کجا چنین مطلبی نوشته نشده است که فقط عده‌ای خاص می‌توانند مقام‌‌های حقانی را بشنوند. ممکن است به مطلبی با مضمون شعر حافظ که می‌گوید: <گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش> اشاره شده باشد، ولی منظور از این نامحرم اشاره به دیگران نیست.
نامحرم در هر دین و آیین و فرقه‌ای وجود دارد. هیچ جا به این موضوع اشاره نشده است که عیسوی، یهودی و... این مقام‌ها را نشنوند.
حتی بت‌پرست - چون هدفش رسیدن به یار است - راهش را درست انتخاب کرده است. البته یک سری مراسم مانند ذکر وجود دارد که شرکت در آن نیازمند مقدماتی است. حتی شما برای شرکت در جلسات یک حزب و یا باشگاه باید به عضویت آنجا درآمده باشید تا به شما اجازه حضور بدهند.
بعضی مقام‌ها چون قداست دارد، با تشریفات ویژه‌ای چون غسل‌کردن و کمربستن در مراسم ذکر اجرا می‌شود، اما منعی برای شنیدن آن توسط دیگران وجود ندارد.

پس این بدعت را چه کسی گذاشت که نواختن مقام‌های حقانی در حضور افراد دیگر ممنوع است؟ من در جشنواره موسیقی <زخمه بر بیستون> حاضر بودم و دیدم که در بخش مسابقه تنبور بعضی از برادران یارستانی از نواختن مقام‌های حقانی سر باز زدند.

در تمام فرقه‌ها آدم‌های متعصب و متحجر وجود دارند. این رفتارها را نباید به حساب آیین یارستان گذاشت. سلیقه‌های شخصی را نمی‌توان جزیی از آیین حساب کرد. شاید بعضی‌ها در مورد مقام‌ها احساس مالکیت داشته باشند و می‌خواهند فقط در اختیار خودشان باشد، اما در موسیقی که زبان مشترک همه انسان‌ها است، طرح چنین مساله‌ای صحیح نیست.

خیلی‌ها اعتقاد دارند تنبور با توجه به اینکه حس و صدای شرقی فوق‌العاده‌ای دارد، ساز علمی و استانداری نیست. آنها این مساله را مانعی برای آکادمیک‌شدن آن قلمداد می‌کنند. نظر شما چیست؟

پرده‌بندی تنبور، دقیقا همان پرده‌بندی است که در موسیقی غرب وجود دارد و سالیان سال است که در دانشگاه‌های بزرگ موسیقی جهان تدریس می‌شود. پرده‌بندی تنبور عبارت است از پرده، نیم‌پرده و پرده. در موسیقی سنتی ایرانی و موسیقی عرب علا‌وه بر این اینها ربع پرده هم وجود دارد و هیچ وقت در موسیقی غربی چیزی به نام ربع پرده مطرح نبوده است.
به همین علت من فکر نمی‌کنم مشکلی در آکادمیک شدن تنبور وجود داشته باشد. <آن>ی که در موسیقی ما وجود دارد و باعث می‌شود انسان به بداهه و خلا‌قیت برسد را نباید نابود کرد. نباید مدرسه‌ای ساخت که تمام آدم‌هایش مثل مرغ ماشینی سفید باشند. البته باید بیشتر از اینها در مورد تنبور کار تحقیقی و علمی صورت بگیرد، اما این‌طور نباشد که ملودی فلا‌ن آهنگساز سنتی را به‌عنوان موسیقی تنبور معرفی کنند.

شاید هم به نوعی اساتید تنبور تا به حال تلا‌ش زیادی در راستای جمع‌آوری فرهنگ شفاهی و تحقیق و پژوهش انجام نداده‌اند.

اینجانب سعی کرده‌ام تا جایی که توانایی دارم، کوتاهی نکنم. دو آلبوم از من انتشار یافته است که مقام‌های مجلسی را به صورت آموزشی نواخته‌ام. چهار لوح فشرده هم که شامل مقام‌های تنبور است، از من در خارج از کشور منتشر شده است.در جشنواره <زخمه بر بیستون> که قصد داشتم با نحوه داوری خود به کسی که موسیقی شیرازی، خراسانی و یا یک ملودی مریوانی را با تنبور می‌نوازد، بفهمانم که این موسقی با تنبور ارتباطی ندارد.
مسلما این انتهای راه نیست و دیگران هم به این مسائل فکر می‌کنند.
سید خلیل عالی‌نژاد یکی از بزرگان موسیقی تنبور بوده است، اما متاسفانه عده‌ای به جای پرداختن به توانایی‌های هنری و خلا‌قیت آن بزرگوار بیشتر به مسائل حاشیه‌ای پرداخته‌اند. البته باید اعتراف کنم شرافت و بزرگی عالی‌نژاد آنقدر انسان را تحت تاثیر قرار می‌دهد که نمی‌شود به راحتی از کنار آن گذشت، ولی پرداختن بیش از حد به جنبه‌های خصوصی زندگی سیدخلیل باعث پنهان ماندن حرفه اصلی او شده است. شما چطور فکر می‌کنید؟

من هم مثل شما به این موضوع فکر می‌کنم که‌ای کاش به سید خلیل اجازه می‌دادند بیشتر به موسیقی می‌پرداخت. مسائل روحی و درونی کاملا‌ شخصی است و نباید مورد بررسی قرار بگیرد، چون انسان را آزار می‌دهد. مطمئنا خود آقای عالی‌نژاد هم از این مو ضوع خوشحال نبوده‌اند.از سال 58 ایشان را می‌شناختم و چند سالی هم در گروه شمس با یکدیگر همکار بودیم. ایشان بعد از بالا‌رفتن سن شهاب رحیمی، علم موسیقی تنبور منطقه صحنه را بر دوش کشید و واقعا هم به شایستگی وظیفه‌اش را انجام داد.
چندین بار گروه تشکیل داد. آهنگ ساخت، با تمام مشکلا‌تی که با آنها روبه‌رو شد، به دانشگاه موسیقی رفت و تمام اینها نشان می‌دهد که سیدخلیل زندگی راحتی نداشت. شاید یکی از دلا‌یل کوچ سید خلیل به خارج از کشور، رسیدن به آرامش بود تا در آن شرایط بتواند بهتر به موسیقی بپردازد.
سید خلیل حتما کارهای دیگری هم داشته که با مرگش ناتمام ماند.
به نظر شما چه کسانی می‌توانند در آینده سرآمد موسیقی تنبور باشند و این راه را ادامه دهند؟

الا‌ن خیلی‌ها تنبور می‌زنند. سیل علا‌قه‌مندان به تنبور بسیار رو به گسترش است، اما باید توجه داشت که علا‌قه‌مندی، شرط کافی برای پیشرفت در موسیقی تنبور نیست. برای فراگرفتن تنبور باید فرهنگ این منطقه را هم حس کرد. من که متعلق به همین جا هستم، با بسیاری از مقام‌ها بعد از 20 سال ارتباط برقرار کردم.
در زمان ما وضع به این شکل نبود و هر کس که قدم در این راه می‌گذاشت، واقعا شایسته بود. در حال حاضر علا‌قه‌مندان به علت اینکه در معرض شنیدن انواع موسیقی‌ها قرار دارند، کارشان بسیار مشکل است. نوازنده‌ای که 100 سال پیش ساز می‌زده، چندان کاری نکرده است، چون هیچ موسیقی دیگری به گوشش نمی‌رسید.
بحران نبودن جانشین خلف به موسیقی تنبور محدود نمی‌شود. در موسیقی سنتی هم سال‌ها است که هیچ جانشینی برای بزرگان آن مطرح نشده است. البته باید با تمام امید بگویم که منتظر کسانی هستیم که این راه را ادامه دهند و این فرهنگ غنی را حفظ کنند.

عشق ، یعنی …

 

عشق یعنی مستی دیوانگی  

عشق یعنی با جهان بیگانگی

عشق یعنی شب نخفتن تا سحر

عشق یعنی سجده ها با چشم تر

عشق یعنی سر به دار اویختن

عشق یعنی اشک حسرت ریختن                 

عشق یعنی در جهان رسوا شدن  

عشق یعنی مست و بی پروا شدن

عشق یعنی سوختن یا ساختن

عشق یعنی زندگی را باختن

چه کنم با دل خویش

 

چه کنم با دل خویش؟

آه آه از دل من،

که از او نیست بجز خون جگر حاصل من.

 

زانکه هر دم فکند جان مرا در تشویش

چه کنم با دل خویش؟

 

چه دل مسکینی؟

که غمین می شود اندر غم هر غمگینی

هم غم گرگ دهد رنجش و هم غصه ی میش

چه کنم با دل خویش؟

 

در دلم هست هوس

که رسد در همه احوال به درد همه کس

چه امیری متمول، چه فقیری درویش

چه کنم با دل خویش؟

 

طفل عریانی دید

چشم گریانی و احوال پریشانی دید

شد چنان سخت پریشان که مرا ساخت پریش

چه کنم با دل خویش؟

 

دیده گردید فقیر

بهر نان گرسنه آنگونه که از جان شده سیر

دل من سوخت بر او یا جگر من شد ریش

چه کنم با دل خویش؟

 

چه کنم؟ دل نگذارد که برم حمله بدو

زارم از دست عدو

بسکه محتاط  ببار آمده و دوراندیش

چه کنم با دل خویش؟

 

گر در افتم با مار

نیست راضی دل من تا کشم از مار دمار

لیک راضی است کز او بخورم صدها  نیش

چه کنم با دل خویش؟

 

دارد این دل اصرار

که من امروز شوم بهر جهانی غمخوار

همه جا در همه وقت و همه را در همه کیش

چه کنم با دل خویش؟

 

از برای همه کس

دل بیرحم در این دوره به کار آید

نرود با دل پرعاطفه  کاری از پیش

چه کنم با دل خویش؟

 

 

                                                                                                           ابوالقاسم حالت

ثنای علی

خواننده : سید خلیل عالی نژاد
» آلبوم : ثنای علی (ع)
» آهنگ : ثنای علی
کاور آلبوم ثنای علی (ع)
ثنای علی Lyrics
تا صورت و پیوند جهان بود علی بود
تا نقش زمین بود و زمان بود علی بود
مسجود ملائک که شد آدم ز علی شد
آدم چو یکی قبله و معبود علی بود
موسی و عصا و ید بیضا و نبوت
در مصر به فرعون که بنمود علی بود
عیسی به وجود آمد و فی الحال سخن گفت
آن نطق و فصاحت که بدو بود علی بود
جبریل که آمد ز بر خالق یکتا
در پیش محمد شد و مقصود علی بود
آن معنی قرآن که خدا در همه قرآن
کردش صفت عصمت و بستود علی بود
آن قلعه گشایی که در قلعه خیبر
بر کند به یک حمله و بگشود علی بود
چندان که در آفاق نظر کردم و دیدم
از روی یقین بر همه موجود علی بود
این کفر نباشد سخن کفر نه این است
تا هست علی باشد و تا بود علی بود
سر دو جهان جمله ز پیدا و زپنهان
شمس الحق تبریز که بنمود علی بود