بایه بایه

موسیقی اهل دل ، تنبور

بایه بایه

موسیقی اهل دل ، تنبور

عباس ربانی (پدر)

 

   تصویر بالا جناب آقای عباس ربانی مینیاتوریست (پدر بنده ) می باشند . خداوند ایشان را در پناه خود محفوظ دارد . ایشان دبیر ادبیات می باشند که بزودی اشعار ایشان را در وبلاگ برای علاقه مندان می گذارم .

موسیقی در اصفهان

 

لیلا حسینی

 

علم موسیقی از اهمیت و ویژگی خاصی برخوردار است که با علوم و هنر های دیگر قابل قیاس نیست. این علم از جهت عظمت، وسعت، قدمت، کاربرد و تاثیر گذاری حایز اهمیت است. می گویند ابونصر فارابی در مجلسی، با نوای موسیقی ابتدا همه را به گریه وا داشت و سپس با نوایی دیگر به خنده انداخت و آنگاه لحن موسیقی را تغییر داد و همه را خواب کرد سپس از مجلس خارج شد.

 

در مورد موسیقی اصفهان باید گفت که این شهر یکی از شهر هایی است که در شکوفایی و پرورش موسیقی ایرانی نقش موثری داشته و هنرمندان و استادان بسیاری در آن پرورش یافته اند.

 

آنچه در موسیقی اصفهان، علاوه بر هنر موسیقایی قابل ذکر است بخش های اخلاقی و انسانی آن می باشد که در کنار تکنیک های اجرایی مورد نظر قرار می گرفته است. یعنی استادان علاوه بر این هنر دارای سجایای اخلاقی و انسانی بالایی بوده اند و این اخلاقیات را نسل به نسل و سینه به سینه به شاگردان خود منتقل کرده اند. به طور کلی هنرمندان اصفهانی مبانی فرهنگی را به موازات هنر موسیقی به شاگردان خود آموزش می دادند.

 

استاد موسی معروفی نقل می کند که جمعی از دوستان از استاد << حبیب الله سماع حضور>> در اواخر عمر درخواست نواختن سنتور کرده بودند، و استاد ابتدا اجازه می خواهد تا ابتدا وضو بگیرد و با طهارت مشغول نواختن شود. وقتی یکی از حضار از استاد پرسید که ساز زدن با وضو گرفتن چه ارتباطی دارد؟ استاد در جواب گفته بودن : از آنجایی که من هنگام نواختن با خدا راز و نیاز می کنم و مشغول مناجات هستم ، واجب است که با طهارت باشم.

جلال تاج اصفهانی (استاد آواز)
استاد جلال تاج اصفهانی

در زمینه موسیقی، در اصفهان استادان و هنرمندان بزرگی بوده و هستند که تعدادی از آنها را نام می بریم:

 

·     استاد حسین خضویی: میرزا حسین مشهور به ساعت ساز ، موسیقیدان و استاد آواز دوره ناصری بوده است. وی شاگرد میرزا عبدالوهاب ، خواننده و موسیقیدان معروف اصفهانی بوده که با سید حسین طاهرزاده و ناصر صیف در کنسرت های انجمن اخوت شرکت داشته اند. او با سید رحیم اصفهانی ، میرزا حبیب ، سلیمان خان امیر قاسمی ، و سید صادق شهاب اصفهانی هم دوره بوده و از معروف ترین شاگردانش می توان به استاد جلال تاج اصفهانی اشاره کرد.

 

 

 

·     سید رحیم اصفهانی: ایشان از خوانندگان معروف و بنام اصفهان بوده است که به گوشه های موسیقی ایرانی اشراف کامل داشته و در خانواده سلطنتی ظل السلطان و شاهزادگان و بزرگان اصفهان هنر نمایی نموده است. سید رحیم دارای صدایی رسا و توانا بوده ، تحریر های او سنجیده و آواز ها را بسیار راحت و با طمانینه می خوانده. از شاگردان معروف او استاد طاهرزاده ، استاد ادیب خوانساری و استاد جلال تاج اصفهانی را میتوان نام برد.

 

 

·     آقاجان: این موسیقیدان اصفهانی ، پدر میرزا حبیب سماع حضور اصفهانی است. آقاجان کمانچه ای را ابداع کرد که دارای سیم ها و پیچ های زیاد و دسته بلندی بود و ایستاده نواخته می شد. نام آنرا "مجلس آرا" نهاده بودند.

 

 

·     نایب اسدالله: این استاد از موسیقیدانان معروف و از نوازندگان برجسته ، نی در ایران بوده است. او دارای گوشی حساس ، انگشتانی چابک و قریحه و استعدادی کم نظیر بود. نایب اسدالله در همنوازی با استادان برجسته عصر ناصری باقر خان و آقا حسینقلی همکاری داشته است. وی در دستگاه معیرالممالک ، ظل اسلطان و فرزندان وی هنر نمایی می کرده است. از میان شاگردان وی عبدالخالق اصفهانی و مهدی نوایی شهرت بیشتری دارند.

 

 

·     تاج الواعظین اصفهانی: شیخ اسماعیل تاج اصفهانی ، پدر استاد جلال تاج اصفهانی می باشد. او از علم موسیقی آگاهی داشت و از صدای گرمی بهرمند بود. شیخ اسماعیل مشوق اصلی استاد تاج بود.


 


استاد حسن کسایی

در شهر اصفهان هنرمندان بسیاری بسیاری در زمینه موسیقی بوده اند، که متاسفانه مجال شرح زندگی همه آنها در این مقاله نیست و تنها به ذکر نام بعضی از این بزرگواران اکتفا می کنیم. هنرمندانی همچون عبدالحسین صور (آواز) ، میرزا حبیب اصفهانی که به "شاطر حاجی" شهرت داشت ، مهدی نوایی (نوازنده نی) ، سید حسین طاهرزاده که گفته است من برای یادگیری موسیقی سختی های بسیاری کشیده ام و سفر های زیادی کردم تا حتی نی زدن چوپان ها را ببینم و شعر خواندنشان را بشنوم، سپس آنرا ساخته و پرداخته کرده و کم کم به صورت گوشه ای در آورم.

 

از دیگر هنرمندان اصفهانی استاد جلال تاج اصفهانی که صدای رسایی داشت ، استاد حسن کسایی که سرآمد نی نوازان ایران است ، استاد جلیل شهناز (یگانه خداوندگار تار) ، استاد عبدالوهاب شهیدی (آواز) ، استاد علی تجویدی (آهنگساز و نوازنده ویولون) و بسیاری دیگر را می توان نام برد.

 

 

منابع:

گفتگو با محمد بطلانی اصفهانی: هنرمند

گفتگو با مهرداد بابک پور: کارشناس موسیقی اداره کل ارشاد

کتاب اصفهان زادگاه جمال و کمال، نوشته نعمت الله میرعظیمی

کتاب چشم انداز موسیقی ایران، تالیف دکتر ساسان سپنتا

 

http://www.tanbure-shams.blogfa.com/post-77.aspx

moarefiye honarmandane iran

سلام .. هنرمندان ایران زمین عزیزترین افراد هستند که همه ما باید بهشون افتخار کنیم و قدرشون رو بدونیم .. ازاین به بعد می خوام یکی یکی اینجا دربارشون بنویسم البته میدونم که همه رو نمیتونم ولی تا اونجایی که بتونم می گذارم ..

به پاس تشکر از مادرم اول از مادر شروع می کنم که همه ما زندگیمون رو مدیون مادرانیم و البته پدر ها ، متاسفانه از پدرم عکس آماده نداشتم و لی بزودی می گذارم .. چون پپدرم هم مینیاتوریست و اهل ادبیات هستند .

تقدیم به پدرم که سفید شد تا من سبز شوم و مادرم که خمیده شد تا من بایستم .....

  بتول خاتون آبادی


 
تاریخ تولد: 1333
محل تولد : اصفهان
رشته هنری : نگار گری(مینیاتور)
رشته تخصصی : نگارگری
سوابق آموزشی :از جمله اساتیدی که ایشان از محضر آنها فیض برده اند : استاد نصر ،استاد احمدی ، استاد صادق زاده ، استاد پیروز رام و استاد حدت می باشند.
سوابق فعالیت :ایشان با 25 سال سابقه فعالیت اقدام به برگزاری نمایشگاهی در نگارخانه کوثر میدان امام و همچنین نمایشگاه دیگری به مناسبت پدیده کسوف نمودند که موفق به دریافت کارت تقدیر و تشویق شدند.

آثار هنری :

استفاده از این اثر با ذکر منبع بلامانع است.

تمام حقوق متعلق به وبلاگ بایه بایه است

 

 

شهر هرت

این مطلب رو توی وبلاگ بیتاتوشت خوندم !! به نظرم خیلی جالب بود ...در گوگل جستجو کردم دیدم 59,200  تا لینک به سایت هایی داره که این مطلب رو گذاشتند ... فقط خدا می دونه که این شهر هرت رو کی اول نوشته ....  اما خوب از اسمش پیداست دیگه هرته .. همه شنیدیم می گن : مگه شهر هرته .. این همون هرت است .. بخونین پشیمون نمیشین :

 

شهر هرت جایی است که رنگهای رنگین کمان مکروهند و رنگ سیاه مستحب،

شهر هرت جایی است که اول ازدواج می کنند بعد همدیگه رو می شناسند،

شهر هرت جایی است که همه بَدن مگه اینکه خلافش ثابت بشه،

شهر هرت جایی است که دوست بعد از شنیدن حرفات بهت می گه: دوباره لاف زدی؟!

شهر هرت جایی است که بهشتش زیر پای مادرانی است که حقی از زندگی و فرزند و همسر ندارند،

شهر هرت جایی است که درختها علل اصلی ترافیک اند و بریده می شوند تا ماشینها راحت تر برانند،

شهر هرت جایی است که کودکان زاده می شوند تا عقده های پدرها و مادرهاشان را درمان کنند،

شهر هرت جایی است که شوهر ها انگشتر الماس برای زنانشان می خرند اما حوصله 5 دقیقه قدم زدن را با همسران ندارند،

شهر هرت جایی است که همه با هم مساویند و بعضی ها مساوی تر،

شهر هرت جایی است که برای مریض شدن و پیش دکتر رفتن حتماْ باید پارتی داشت،

شهر هرت جایی است که با میلیاردها پول بعد از ماهها فقط می توان برای مردم مصیبت دیده چند چادر برپا کرد،

شهر هرت جایی است که خنده عقل را زائل می کند،

شهر هرت جایی است که زن باید گوشه خونه باشه و البته اون گوشه که آشپزخونه است و بهش می گن مروارید در صدف،

شهر هرت جایی است که مردم سوار تاکسی می شند زود برسند سر کار تا کار کنند وپول تاکسیشونو در بیارند،

شهر هرت جایی است که 33 بچه کشته می شن و مامورای امنیت شهر می گن: "به ما چه. مادر پدرا می خواستند مواظب بچه هاشون باشند"،

شهر هرت جاییه که نصف مردمش زیر خط فقرند اما سریالهای تلویزیونیشونو توی کاخها می سازند،

شهر هرت جایی است که 2 سال باید بری سربازی تا بلیط پاره کردن یاد بگیری،

شهر هرت جاییه که موسیقی حرام است حرام،

شهر هرت جایی است که همه با هم خواهر برادرن اما این برادرا خواهرا رو که نگاه می کنن یاد تختخواب می افتن،

شهر هرت جایی است که گریه محترم و خنده محکومه،

شهر هرت جایی است که وطن هرگز مفهومی نداره و باعث ننگه،

شهر هرت جایی است که هرگز آنچه را بلدی نباید به دیگری بیاموزی،

شهر هرت جایی است که همه شغلها پست و بی ارزشند مگر چند مورد انگشت شمار،

شهر هرت جایی است که وقتی می ری مدرسه کیفتو می گردن مبادا آینه داشته باشی،

شهر هرت جایی است که دوست داشتن و دوست داشته شدن احمقانه، ابلهانه و ... است،

شهر هرت جایی است که توی فرودگاه برادر و پدرتو می تونی ببوسی اما همسرتو نه،

شهر هرت جایی است که وقتی از دختر می پرسن می خوای با این آقا زندگی کنی می گه: "نمی دونم هر چی بابام بگه"،

شهر هرت جایی است که وقتی می خوای ازدواج کنی 500 نفر رو دعوت می کنی و شام می دی تا برن و از بدی و زشتی و نفهمی و بی کلاسی تو کلی حرف بزنن،

شهر هرت جایی است که هرگز نمی شه تو پشت بومش رفت مگر اینکه از یک طرفش بیفتی،

شهر هرت جایی است که ......

خدایا این شهر چقدر به نظرم آشناست!!!!!

 

می شه بازم بهش اضافه کر د مگه نه ... مثلا :

 

شهر هرت شهری که تو با کسی کار نداری اما همه باهات کار دارند

شهر هرت شهری که همه حرف می زنند اما کسی عمل نمیکنه !!۱

 

 

اصلا شهر هرت یه شهری درست مقابل مدینه فاضله هستش !!!و

گزارش تصویری از کنفرانس مطبوعاتی محمدرضا لطفی

گزارش تصویری از کنفرانس مطبوعاتی محمدرضا لطفی (2)

خبرنگاران اکثر خبرگزاری‌ها و روزنامه‌ها بودند تا مستقیما با محمدرضا لطفی صحبت کنند. این اولین باری بود که لطفی مشهور در یک کنفرانس خبری ظاهر می‌شد. نشستی که خود میزبان آن بود...

عکس‌ها: مریم محمدی

گزارش تصویری از کنفرانس مطبوعاتی محمدرضا لطفی (1) [Click Here]





استفاده از این اثر با ذکر منبع بلامانع است.
تمام حقوق متعلق به سایت فرهنگ و آهنگ است

گزارش تصویری از کنفرانس مطبوعاتی محمدرضا لطفی۱

گزارش تصویری از کنفرانس مطبوعاتی محمدرضا لطفی (1)

محمد رضا لطفی روز پنجشنبه 6 اردیبهشت در محل مکتب خانه میرزاعبدالله در یک نشست خبری به سوالات خبرنگاران پاسخ گفت.

عکس‌ها: مریم محمدی

گزارش تصویری از کنفرانس مطبوعاتی محمدرضا لطفی (2) [Click Here]






استفاده از این اثر با ذکر منبع بلامانع است.
تمام حقوق متعلق به سایت فرهنگ و آهنگ است

عشق

عشق داغی است که تا مرگ نیاید نرود              هر که بر چهره از این داغ نشانی دارد

به یاد سید خلیل عالی نژاد که از آتش بود و با آتش رفت

آنجا که عقاب پر بریزد

به یاد سید خلیل عالی نژاد که از آتش بود و با آتش رفت

آنجا که عقاب پر بریزد

یک. عشق، تشعشع فروغ رخ دلدار ازلی است که تابشش، خرمن وجود عاشق را چون پروانه ای مجذوب، به کام شعله های جانسوز خویش جذب می نماید. (۱) و هنر، معجزه عشق است. (٢) و موسیقی، یکی از عجیب ترین جلوه های هنر و شاید عظیم ترین و کهن ترین ستون های کاخ رفیع هنر. (٣) موسیقی را به انواع سازها و آوازها می توان آفرید و جان بخشید. اینکه کدام شیوه برای ادای این ندای آسمانی مطلوب تر است، بسته به نوع فرهنگ و اندیشه اقوام و ملت ها متفاوت و بی شمار است. با این همه، اغلب اقوام برای بیان حالات روحی و درونیات خود، سازی را برگزیده و آنرا بر حسب نیاز، مورد استفاده قرار داده اند. در این میان اقوامی بوده اند که سازشان با راز و نیازشان پیوندی دیرین یافته و در اوج حالات روحی اشان موسیقی، انیس و همراهشان بوده است. این مردمان، امروز نیز با همه فاصله ای که با اندیشه کهن پیدا کرده ایم، نزدیک ترین گروهها به فرهنگ روحانی گذشتگانمان به شمار می آیند. موسیقی این اقوام نیز از غنا و اعتبار بیشتر و پیچیدگی فزونتری بهره مند است. بی تردید یکی از مهمترین این گروهها، اقوام کرد مقیم کرمانشاه و اطراف آن هستند.

٢) همان قدر که اهل کرمانشاه با موسیقی اجین اند، موسیقی این قوم نیز با تنبور پیوندی دیرین دارد. تا آنجا که نوای عارفانه این ساز باستانی را ندای حق گویند. اگر چه هر قوم و ملتی را انواعی از موسیقی اعم از جدی و مصرفی مورد نیاز است و در طول تاریخ نیز در میان همه جمعیتها این دو نوع از موسیقی وجود داشته، اما اغلب اهالی این خطه، با یک نوع از موسیقی بیشتر احساس آرامش می کنند و آن، موسیقی خاص عرفانی است. اهالی این منطقه را نیز از هزار و اندی سال پیش، اغلب، سالکان سلسله اهل حق شکل داده اند. رد پای اینان را در سالهای نزدیک نیز می توان در همین خاک جست. سالهایی که هنوز بازار و مصرف گرایی در همه شهرها و روستاها رخنه نکرده بود و هنوز صحبت از معجزه موسیقی قابل طرح و بحث بود. صحبت از سالهای دهه پنجاه و شصت است.

٣) سید خلیل عالی نژاد هم در این سرزمین اعجاب انگیز و در میان شور عاشقانه اهل این خطه به دنیا آمد. او را مادرش به تحصیل ساز تنبور تشویق کرد، زمانی که دیگر دست این نوجوان از برادر هنرمندش کوتاه شده بود و پدر نیز از فراق او چندی بیش در این سرای نماند. اما استادان او کم کسانی در حوزه موسیقی محلی و به خصوص در زمینه ساز تنبور نبودند: سید امراله شاه ابراهیمی و درویش امیر حیاتی از مهمترین اساتید او به شمار می آیند. او خود تا مدت ها از جمله همنوازان گروه تنبورنوازان و اندی هم سرپرست این جمع کوچک شد. با این حال او استاد موسیقی ایرانی و نوازنده بی استاد تنبور را نیز فراموش نکرد. کیخسرو پورناظری از جمله موسیقیدانانی بود که برای همه گیر کردن این ساز گرانبها کوشید و عالی نژاد نیز از همراهان اولیه او به شمار می آمد. کمتر هنردوستی است که تکنوازی بی مانند او در موسیقی صدای سخن عشق با صدای شهرام ناظری و آهنگسازی پورناظری را فراموش کند. این اثر تا آنجا دلنشین است که عده ای مدعی شده اند اگر عالی نژاد هیچ نوای دیگری از خود به جای نمی گذاشت، همین یک کار برای بیان برتری و استادی او در تنبور نوازی کافی بود. اما عالی نژاد تنها سودای نوازندگی نداشت که او در جوانی سرپرست یک گروه موسیقی شد و پایان نامه تحصیلی اش (تنبور از دیرباز تاکنون) به عنوان تنها منبع متاخر در زمینه این ساز به شمار آمد و دو بار مقام نخست تکنوازی تنبور در جشنواره موسیقی را به خود اختصاص داد. او برای خاموش کردن عطش خود سالها به تحقیق پرداخته بود و این تشنگی به هیچ آبی فرو نمی شد. کوههای اورامان، صدای گامهای استوار او را خوب می شناخت و صحنه و گوران چهره کنجکاو او را به خوبی به یاد می آورند. او به هرکجا سرک می کشید تا نغمه ای ناآشنا را بیابد و آنرا برای تکمیل حلقه های مفقود زنجیر به هم پیوسته موسیقی کهن به کار ببرد. او حتی در غربت خودخواسته اش نیز به این کار همت می گمارد. خلیل از تبار آتش بود، او به عشق زنده بود و شاید آخرین بازمانده غریب موسیقی متفکرانه! نوعی از موسیقی که زندگی شرق نشینان را در سال هایی دور شکل می داد و همه هستی اندیشمندانه و پرراز و رمز آنان بود. خلیل سازش را با عشق کوک می کرد و آنرا به عشق به صدا وا می داشت. بنا نداریم تا به بزرگداشت مردی که دیگر نیست بکوشیم اما سخن ما از تکریم بزرگی است، نه بزرگ کردن یک مرد. بزرگی خلیل به بزرگی رازی بود که در سینه اش بود و چه کم شمارند مردان و زنانی که امروز و در این وانفسای مصرف گرایی و پوچی، رازهایی چنان را برتابند و از آن سردرآورند. سید خلیل عالی نژاد اما از جمله این نوادر بود. او در بیست و هفتم آبان ماه سال هزار و سیصد و هفتاد و نه در سوئد، محل اقامت موقتش در آتش تعصبات کور، به دیار حق شتافت. اما این تعبیر درستی از مرگ یک عاشق نیست. او در آتشی سوخت که نیاکان و یارانش آنرا در هنگامه وجد و شور و جذبه به سخره می گرفتند و به سان لعبتکی فروزان و آتشین، لیک پاک و مقدس و سحرآمیز بر زبان و دهان و تن وجان می گذاشتند و بر آن بوسه می زدند تا مگر خود را از آتش درون رها سازند. (۴)  

یادش گرامی

شوریده

shooride_sheida@hotmail.com

(١)، (٢)، (٣): کتاب "تنبور، از دیربازتاکنون"؛ تالیف سید خلیل عالی نژاد؛ انتشارات دانش و فن؛ ١٣٧٦

(۴): مجله ماهور؛ شماره سیزده پاییز هشتاد؛ "مغنی شاهد، خنیاگر عشق و مهر و فزانگی"؛ به قلم محمدرضا درویشی

دوازدهم آذرماه هشتاد و یک

تنبور از نگاه لغت نامه دهخدا

 تنبور. [ تَم ]

(اِ) سازی است مشهور و معرب آن طنبور باشد. (برهان ). سازی است مشهور که نوازند و تنبوره نیز گویند و طنبور معرب آن است . (انجمن آرا) (آنندراج ). رجوع به طنبور شود.

- طنبور. [ طَم / طُم ] (معرب ‚ اِ) یکی از آلات مهتز است از ذوات الاوتار. و صاحب نفایس الفنون گوید: طنبور همان است که اکنون به کمانچه مشهور است . قسمی ماندولینا ازذوات الاوتار و آن در ایران و بلغارستان و میان عرب متداول است . از آلات موسیقی واز ذوات الاوتار است ‚ قسمی از آن را شش تا گویند که شش تار دارد و قسمی دیگر را سه تا که سه تار دارد. در قدیم دو وتر بر آن بوده و امروز تا شش وتر نیز بر آن کنند. نوعی ازرودجامه ها. معربست ‚ اصله دنبه بره شبه بالیة الحمل . (منتهی الارب ). سازی است معروف ‚ معرب دنبره یعنی دنب بره جهت شباهت آن به دم بره . (منتخب اللغات ).الطنبور‚ الذی یلعب به ‚ معرب و قد استعمل فی لفظ العربیة و روی ابوحاتم عن الاصمعی الطنبور دخیل و انما شبه بالیة الحمل و هی بالفارسیة دنب بره فقیل طنبور و الطنبار لغةفیه . (المعرب جوالیقی ). طنبار. (منتهی الارب ). دوتای . (زمخشری ). عرطبة. ابواللهو.کنارة. طبن . قنین . (منتهی الارب ). دریج . (منتهی الارب ) (السامی ). ج ‚ طنابیر.(مهذب الاسماء). صاحب آنندراج گوید: ساز معروف و این معرب تونبره بمعنی کدوی تلخ و چون این ساز در اصل از کدو ساخته اند بمجاز نام شهرت گرفته ‚ از عالم تسمیة الشی باسم مادته . و رشیدی گوید: معرب دمبره زیرا که شبیه است به دم بره و الاول هوالحق بهر تقدیریننا. انگشت از تشبیهات اوست . کریتنس در کتاب ایران در زمان ساسانیان گوید: »... مسعودی نام آلات موسیقی ایرانیان را چنین آورده است : عود‚ نای ‚طنبور‚ مزمار‚ چنگ و گوید مردم خراسان بیشتر آلتی را در موسیقی بکار میبردند که هفت تار
داشت و آن را زنگ (زنجzang ) میخواندند اما مردم ری و طبرستان و دیلم طنبور رادوست تر داشتند و این آلت نزد همه فرس مقدم بر سایر آلات بوده است . شکارگاه خسرو درطاق بستان ظاهرا حاکی از اینست که در آن عصر چنگ آلت درجه اول موسیقی ساسانی بوده است اما آلت دیگر که مطابق آثار آن عصر مسلما در عهد پرویز وجود داشته عبارتند ازشیپور و طنبور و نای ... نام عده کثیری از آلات موسیقی در رساله خسرو و غلامش مسطوراست از جمله عود هندی موسوم به ون و عود متداول موسوم به دارو بربط و چنگ طنبور و سنطور موسوم به کنار و نای و قره نی موسوم به مار و طبل کوچکی موسوم به دمبلگ و آلتی بنام رنگ که دارای هفت تار بوده است» ؛


بوی برانگیخت  گل چو عنبر اشهب
بانگ برانگیخت مرغ با ژخ طنبور.
منجیک .

ابا می یکی نغز طنبور بود
بیابان چنان خانه سور بود.
فردوسی .

یکی ساخته نغز طنبور ساخت
همی رزم را پیش خود سور ساخت .
فردوسی .

همانگاه طنبور در بر گرفت
سرائیدن از کام دل درگرفت .
فردوسی .

خورد سیلی زند بسیار طنبور
دهد تیز او بتازی همچو تندور.
طیان .

گهی سماع زنی گاه بربط و گه چنگ
گهی چغانه و طنبور و شوشک و عنقا.
زینتی یا فرخی .

دراج کشد شیشم و قالوس همی
بی پرده طنبور و بی رشته چنگ .
منوچهری .

شاخ امرود گوئی و امرود
دسته و گردنای طنبور است .
ابوالفرج رونی .

طنبوری هشت رود ساخته بودند همی زدند و سرود همی گفتند و نشاط همی کردند.
(مجمل التواریخ و القصص ).

عدو چو تو نشود هیچوقت و خود نسزد
که با براق برابر شود خر طنبور.
اخسیکتی .

بشد ز خاطرم اندیشه می و معشوق
برفت از سرم آواز بربط و طنبور.
ظهیر.

بخنده گفت که سعدی سخن دراز مکن
میان تهی و فراوان سخن چو طنبوری .
سعدی .

وگر فاسقی چنگ بردی بدوش
بمالیدی او را چو طنبور گوش .
سعدی (بوستان چ یوسفی بیت 2165).

* امثال:
در چهل سالگی طنبور می آموزد در گور استاد خواهد شد .

- طنبورانی . [ طَم / طُم نی ی ] (ع ص نسبی ) کسی که طنبور نوازد. (آنندراج ). طنبورزن .(دهار).

- طنبور زدن . [ طَم / طُم زَ دَ ] (مص مرکب ) زدن طنبور. نواختن طنبور : سخت خوش سخن مردی بود که امیر و همه اعیان لشکر وی را دوست داشتندی و طنبور زدی . (تاریخ بیهقی ص 460). عزف . (تاج المصادر بیهقی ).

- طنبورزن . [ طَم / طُم زَ] (نف مرکب ) نوازنده طنبور. طنبوری . طنبرانی . (السامی ).طنبورانی . (دهار):
کبک ناقوس زن و شارک سنتورزن است
فاخته نای زن و بط شده طنبورزنا.
منوچهری .

- طنبور میزانی . [ طَم / طُم رِ ] (ترکیب وصفی ‚ ا مرکب ) طنبور بغدادی درازگردن .(مفاتیح ).

- طنبورنواز. [ طَم / طُم نَ ] (نف مرکب ) نوازنده طنبور. طنبورزن :
می نیست چو در کاسه مرا رعشه بر اعضاست
دستم به نظر پنجه طنبورنواز است .
ملا طاهر غنی (آنندراج ).

طنبوره. [ طَم / طُم رَ / ر ِ ] (معرب ‚ اِ) طنبور. رجوع به طنبور شود :

درّاج کشد شیشم و قالوس همی
بی پرده طنبوره و بی رشته چنگ .
منوچهری .

خول طنبوره تو گوئی زند و لاسکوی
از درختی به درختی شود و گوید آه .
منوچهری .

آن بلبل کاتوره برجسته ز مطموره
چون دسته طنبوره گیرد شجر از چنگل .
منوچهری .

-  طنبوره (طنبور) از غلاف بیرون آوردن (بیرون کردن ‚ از جوال بیرون کردن): کنایه ازفاش کردن راز است:

آمدم با سخن که نتوان کرد
از جوال شره برون طنبور.
انوری .

و در بعضی نسخ است :

آمدم با سخن که طیره شوند
از غلاف ار برون کنم طنبور.
(از آنندراج ).

طنبوری . [ طم / طم ] (ص نسبی ) طنبورزن . طنبورنواز.

دنب بره . [ دُم بِ بَ رَ / ر ِ / بَ ر رَ / رِ ] (ترکیب اضافی ‚ ا مرکب ) (اصطلاح موسیقی) دنبره . طنبور. (یادداشت مولف ). طنبور معرب از دنب بره فارسی است . (از المعرب جوالیقی ص 225).

دنبره . [ دُم بَ رَ / ر ِ ] (ا مرکب ) دنب بره . طنبور و دنبه بره . (ناظم الاطباء). ساز مشهورمشابه دنبه بره ‚ یک بای آن محذوف شده و دنبره مانده ‚ و عرب با تبدیل دال به طاء به صورت
طنبوره معرب ساخته است . (از برهان ) (از آنندراج ). طنبور‚ و آن سازی است که مطربان زنندش . (شرفنامه منیری ).

شعری ازاستاد سید خلیل عالی نژاد

تا به کجا می برد این دل مرا /رو به فنا می برد این دل مرا

     بین که چه سان جانب دشت جنون/بی سر و پا میبرد این دل مرا

        از حرم خاصه اسرار خویش/تا به سما می برد این دل مرا

        مطرب چنگی به مقامات وصف/کرده ندا می برد این دل مرا

      در طلب حضرت سلطان عشق /تحت لواء می برد این دل مرا

      فاش و عیان گفت سخن بیقرار/سوی فنا می برد این دل مرا

                       (شعری ازاستاد  سید خلیل عالی نژاد)