بایه بایه

موسیقی اهل دل ، تنبور

بایه بایه

موسیقی اهل دل ، تنبور

به یاد استاد مشکاتیان

به کوی میکده یا رب سحر چه مشغله بود


1
2
3
4
5
6
7
8
به کوی میکده یا رب سحر چه مشغله بودحدیث عشق که از حرف و صوت مستغنیستمباحثی که در آن مجلس جنون می​رفتدل از کرشمه ساقی به شکر بود ولیقیاس کردم و آن چشم جادوانه مستبگفتمش به لبم بوسه​ای حوالت کنز اخترم نظری سعد در ره است که دوشدهان یار که درمان درد حافظ داشتکه جوش شاهد و ساقی و شمع و مشعله بودبه ناله دف و نی در خروش و ولوله بودورای مدرسه و قال و قیل مساله بودز نامساعدی بختش اندکی گله بودهزار ساحر چون سامریش در گله بودبه خنده گفت کی ات با من این معامله بودمیان ماه و رخ یار من مقابله بودفغان که وقت مروت چه تنگ حوصله بود

استاد سنتور ایران درگذشت


پرویز مشکاتیان (زادهٔ ۲۴ اردیبهشت ۱۳۳۴ در نیشابور - درگذشتهٔ ۳۰ شهریور ۱۳۸۸ در تهرانآهنگساز، موسیقی‌دان، نوازنده سرشناس سنتور، استاد دانشگاه و پژوهشگر نامی ایران بود.

فهرست مندرجات

[نهفتن]

[ویرایش] زندگی‌نامه

پرویز مشکاتیان کار هنری خود را در شش سالگی با پدرش، مرحوم حسن مشکاتیان که استاد سنتورنوازی و آشنا با ویولن و سه‌تار بود، آغاز کرد. وی با ادامهٔ آموختن موسیقی در طول تحصیل، در سال ۱۳۵۳ وارد دانشکده هنرهای زیبا در دانشگاه تهران شد.

مشکاتیان، ردیف میرزا عبدالله را نزد استاد نورعلی برومند و دکتر داریوش صفوت و مبانی موسیقی ایرانی را نزد اساتیدی چون دکتر محمدتقی مسعودیه، عبدالله دوامی، سعید هرمزی و یوسف فروتن فراگرفت. او کار سنتورنوازی خود را به شیوهٔ رسمی در مرکز حفظ و اشاعه موسیقی آغاز کرد و در این زمینه بسیار موفق کار کرد و کارهای بزرگ فراوانی را در زمینهٔ آهنگسازی وسنتورنوازی به ویژه تکنوازی انجام داد. وی در آزمون موسیقی باربد که به ابتکار استاد نورعلی برومند برگزار می‌شد، به همراه پشنگ کامکار مشترکاً جایگاه نخست را به دست آورد.

استاد پرویز مشکاتیان در تاریخ ۳۰ شهریور سال ۱۳۸۸ در منزلش در تهران و در سن ۵۴ سالگی بر اثر ایست قلبی دار فانی را وداع گفت.

[ویرایش] فعالیت حرفه‌ای

مشکاتیان از سال ۱۳۵۶، همکاری با رادیو را زیر نظر هوشنگ ابتهاج آغاز کرد ولی پس از واقعه ۱۷شهریور ۱۳۵۷ از رادیو استعفا داد و مؤسسه چاووش را با همکاری هنرمندان گروه عارف و شیدا تشکیل داد. سپس با همکاری شهرام ناظری، تصنیف «مرا عاشق» را بر روی شعر مولانا ساخت. از سال ۱۳۵۸ تا سال ۱۳۶۷ با محمدرضا شجریان همکاری داشت که نتیجهٔ این همکاری، آثار ماندگاری چون بیداد، آستان جانان، سِرّ عشق، نوا و دستان بود. وی در همهٔ این آثار، به عنوان آهنگ‌ساز و نوازندهٔ سنتور (در سِرّ عشق به عنوان نوازندهٔ سه‌تار) همکاری داشت.

وی با افسانه شجریان دختر محمدرضا شجریان ازدواج کرد ولی در دهه ۱۳۷۰ از او طلاق گرفت. او همچنین کارهای بسیار پرباری با نوازندگانی چون حسین علیزاده (سرپرست گروه عارف و گروه شیدا) و محمدرضا لطفی (سرپرست گروه شیدا) دارد.

پس از قطع همکاری با محمدرضا شجریان، وی با خوانندگانی چون علی جهاندار، ایرج بسطامی، علیرضا افتخاری، حمیدرضا نوربخش، علی رستمیان و شهرام ناظری همکاری کرد. او همچنین در فستیوال جهانی موسیقی تحت عنوان (روح زمین) در کشور انگلستان شرکت کرد و مقام نخست را بدست آورد.

او در سال‌های اخیر کارهای کمتری بیرون داده‌است و خود سرپرست یک گروه موسیقی مشهور بوده که بنا به گفتهٔ اعضای گروه به سبب کم کاری وی آن گروه از هم پاشید (در سال ۱۳۸۴). یکی از واپسین کارهای وی یک نوار تکنوازی بود که در سال ۱۳۸۴ نواخت و منتشر کرد. همچنین وی در روزهای ۶ تا ۹ آذر ۱۳۸۶ به عنوان سرپرست گروه عارف کنسرتی در تهران برگزار کرد که حمیدرضا نوربخش به عنوان خواننده در آن شرکت داشت.

مشکاتیان، کتاب‌های فراوانی در زمینهٔ سنتور و موسیقی ایرانی تألیف کرده‌است. از این کتابها می توان به اثرهای رزم مشترک، شعر بی واژه، لاله بهار، بیداد و بیست قطعه برای سنتور اشاره نمود.

[ویرایش] جستارهای وابسته

[ویرایش] پیوند به بیرون

[ویرایش] منابع

کلک مشکین تو روزی که ز ما یاد کند

کلک مشکین تو روزی که ز ما یاد کندقاصد منزل سلمی که سلامت بادشامتحان کن که بسی گنج مرادت بدهندیا رب اندر دل آن خسرو شیرین اندازشاه را به بود از طاعت صدساله و زهدحالیا عشوه ناز تو ز بنیادم بردگوهر پاک تو از مدحت ما مستغنیستره نبردیم به مقصود خود اندر شیرازببرد اجر دو صد بنده که آزاد کندچه شود گر به سلامی دل ما شاد کندگر خرابی چو مرا لطف تو آباد کندکه به رحمت گذری بر سر فرهاد کندقدر یک ساعته عمری که در او داد کندتا دگرباره حکیمانه چه بنیاد کندفکر مشاطه چه با حسن خداداد کندخرم آن روز که حافظ ره بغداد کند

منم که گوشه میخانه خانقاه من است

منم که گوشه میخانه خانقاه من استگرم ترانه چنگ صبوح نیست چه باکز پادشاه و گدا فارغم بحمداللهغرض ز مسجد و میخانه​ام وصال شماستمگر به تیغ اجل خیمه برکنم ور نیاز آن زمان که بر این آستان نهادم رویگناه اگر چه نبود اختیار ما حافظدعای پیر مغان ورد صبحگاه من استنوای من به سحر آه عذرخواه من استگدای خاک در دوست پادشاه من استجز این خیال ندارم خدا گواه من استرمیدن از در دولت نه رسم و راه من استفراز مسند خورشید تکیه گاه من استتو در طریق ادب باش و گو گناه من است

 

سلام ، سلام بر همراهان و یاران  

 

چند وقت است که نتوانستم وبلاگ را به روز رسانی کنم .. کار دنیا ما را از رسیدن به  

 

دوستاشتنهیایمان غافل کرد .... تفالی زدم به حافظ که خود بهترین روایت گر دل است !!  

 

 

دست حق نگهدارتان

استاد پورناظری

 استاد پورناظری

 

 

 

چرا حافظ شیرازی، حافظ شد؟

سید امیرحسین اصغری  

 

چرا حافظ شیرازی، حافظ شد؟ این پرسشی است که اندیشمندان مختلف سعی کرده‌اند از مناظر و زوایای گوناگون به آن پاسخ دهند. در این نوشتار سعی خواهد شد تا از منظر سنت حکمی و عقلی اسلامی بدین سؤال پاسخ دهیم. در سنت عقلی اسلامی حکیم آن است که خود تبدیل به جهانی عقلانی شده باشد. درست همان‌طور که جهان عینی موجود است. در واقع در نظام سنت عقلی اسلام، انسان حکیم مطابق همه هستی است. پرده‌ای است که همه هستی در آن منقوش شده است. این دقیقاً بدان دلیل است که انسان از این منظر واجد تمام اسما و صفات الهی است همان اسما و صفاتی که همه هستی نیز هر کدام بخشی از آن را به نمایش می‌گذارند. بنابراین آنچه همه هستی جزء جزء دارند وجود آدمی به کل داراست و حکیم شدن و یا شدن و گردیدن از منظر سنت عقلی اسلامی همان است که در زبان حافظ آدمی «آن چه خود دارد» را از قوه به فعل درآورد. از این روست که از آدمی تعبیر به «عالم صغیر» و گاه به معنایی دیگر «عالم کبیر» می‌کنند. این عالم صغیر آینه‌ای از هستی است. همان هستی‌ای که خود مرات اسماء الهی است. بنابراین دلیل خلیفه بودن آدمی هم به همان دلیل است که وی مظهر تمامی اسماء و صفات الهی است. هم آینه خدانمای است و هم فشرده و خلاصه‌ای از همه هستی. حکیمی که در راه «شدن» و «صیرورت» گام بردارد، سخن به تقلید نمی‌گوید. کلام وی لفاظی و بازی با کلمات نیست. شعر وی هم همین ویژگی را دارد. از همین روست که پیامبر ختمی(ص) می‌فرماید: «و ان من الشعر لحکمة». سر مساله این است که شاعر حکیم خود را می‌شناسد، هستی را می‌شناسد، خدایش را هم می‌شناسد و با این عرفان حکایت فراق و وصل، خوف و رجا، حال و مقام، عشق و امید و شوق و جذبه خود را می‌سراید و چون به جاودانگی پیوند می‌خورد و خود را در میانه نمی‌بیند. چنان که می‌سراید: تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز او از میانه برمی‌خیزد اما مدعی می‌این عشق و امید و خوف از کجا می‌آید اگر خودی در میان نباشد؟ نکته آنجاست که این خودی هم مراتب دارد که از جسمانی و نفسانی و روحانی تشکیل شده است و آن که در میانه حافظ و معشوق نباید باشد، آنی است که نفس کثرت‌گرا و عقل معاش حسابگر است. همان «مابقی» است که جلال الدین بلخی رومی، (مولانا) از آن سخن می‌گوید: ای برادر تو همه اندیشه‌ای مابقی خود استخوان و ریشه‌ای حافظ نه شاعری است که از سر تفنن می‌سراید، بلکه وی نماینده یک نظام معرفتی الهی و حکمی است که بعد «عالم خیال» آن را به خوبی تصویر می‌کند. کشف‌های شاعرانه او از حکمت الهی در دیوانش بر اهل فن پوشیده نیست. خود می‌گوید: زحافظان جهان کس چو بنده جمع نکرد لطایف حکمی با نکات قرآنی و از آنجا که هر که را یارا و توان درک آن مشاهد عالم خیال نیست، سخن به راز و تمثیل می‌گوید و زیبایی را به قدر طاقت لسان خود با زیبایی و جمال بیان می‌کند: کس چو حافظ نگشود از رخ اندیشه نقاب تا سر زلف سخن را به غزل شانه زدند عالم خیال، عالم رها شدن از حجابها و گشودن پرده‌هاست. در عالم خیال همه آنچه که در ساحت اندیشه فلسفی دور از دسترس می‌نمایاند، نزدیک می‌شوند و تفاوت مسأله میان شعر حکمی و فلسفه تفاوتی چون تشبیه و تنزیه است. محقق گرانقدر ویلیام چیتیک در گفتاری به خوبی به این مساله اشاره می‌کند. شعر تبیین جمال است تا افقهای هستی برای انسان قابل فهم شوند و الا درک شور و شعور هستی برای آدمی با بهره بردن صرف از فلسفه و اندیشه‌های انتزاعی ناکافی می‌نماید. شعر از گذشته تا امروز، راهی برای بازتاب اندیشه «تحقیق» در فرهنگ اسلامی بوده است. برای بیان اینکه چگونه و چرا شعر به «تحقیق» راه یافته است، از ابن‌عربی که دائماً سعی در ایجاد توازن میان دو مفهوم ادراک عقلی و شهودی داشت، کمک می‌گیرم. او این دو را عقل و خیال می‌نامد. مسأله اصلی و اولیه ابن‌عربی آن است که جستجوی عقلی ره به اندیشه انتزاعی می‌برد ـ به معنی جدا شدن حق از مظهر خود. در مقابل، ادراک خیالی تجسم معانی را به عنوان شناختِ «حق» می‌داند. عقل ذاتاً گرایش به شناختِ «حق» به عنوان «متعال» و برتر دارد، در حالی که خیال، حق را در همه جا حاضر می‌بیند. عقل حق را متعلَق خاصّ خود و یا خدا می‌داند، در حالی که خیال، حق را در خود اشیا می‌یابد. با آوردن حقِ اشیا به حوزه اندیشه انتزاعی، کندوکاو عقلی سریع ما را به قطع ارتباط شخصی‌مان با خدا ـ که در زندگی دینی نقطه اصلی است ـ رهنمون می‌شود. در مقابل، ادراک خیالی متعلَق شناسایی خود را در تصاویری می‌یابد که آن را می‌نمایاند. او «حق مطلق» را واقعاً در افراد ممکنات حاضر می‌بیند. یا چنان که ابن‌عربی غالباً به ما می‌گوید: وجه خدا را در همه چیز می‌بیند. خدا در قرآن می‌فرماید: «به هر سو رو کنید وجه خدا را می‌یابید». (2:115) در آثار ابن‌عربی «وجه» دقیقاً همان واقعیت جاودان شیء، حق آن، بازتابیده در حوزه امکان‌های ربطی است. ارتباط تام شعر با خیال روشن است. شعر خوب دقیقاً تجسم قوه خیال است. زبان شعری با استفاده از خیال و عناصر سمبولیک و زیبایی موسیقایی خود، در مقابلِ مفاهیم انتزاعی به ادراک خیالی جان‌ داده و قدرت مشاهده حقِّ مجسم را در اشیا گسترش می‌دهد. شعر بیش از نثر، حافظ جنبه رمزی و باطنی قرآن است. چرا که شعر مانند قرآن اساساً مقوله‌ای شفاهی و مشارکتی است. بدان معنا که حفظ می‌شود و به آواز در آمده و یا در موقعیت‌های روزانه آدمی کاربرد دارد. می‌توان با مقایسه تصویر خداوند در اشعار مولانا از یک سو و رسالات کلامی از سوی دیگر، سنجش دقیقی از ترسیم عقلی و خیالی پیام قرآن به دست آورد. ابن‌عربی در آثار و نوشته‌هایش به دنبال آن بود تا میان خیال و جنبه رمزی و باطنی از یک طرف و عقل و استدلال از طرف دیگر تعادلی دقیق ایجاد کند. در نظر او کلام و فلسفه دارای جنبه عقلی یک طرفه بودند. وی همچنین بخش اعظمی از تصوف را نسبت به ابعاد عقلی آگاهی انسان کم‌توجه دانست. بخش اصلی انتقاد او متوجه علما بود، چرا که آنان را غرق در علم تقلیدی و اهداف دنیایی می‌دید. او به خوانندگانش گفته است که «تحقیق» غایت وجود انسان است و بنابر اعطای حقِ ذی‌حق، اشیا باید به دو چشم عقل و خیال نگریسته شوند. در نظر ابن‌عربی جنبه خیالی ادراک، که در شعر و وجه باطنی رشدیافته، به انسان اجازه می‌دهد تا حضور حق را در زیبایی، آواز، سازگاری، تعادل و عشق بچشد. او هر ذره از این دانش خیالی را چون دانش عقلی مهم می‌داند که به ما مجال‌ فاصله گرفتن از اشیا و تأمل در آن‌ها را می‌دهد. هر دو جنبه‌ی علم باید کاملاً تحقق یابند تا حقوق اشیا به آن‌ها اعطا شود. حافظ بدین دلیل حافظ می‌شود که شعور و فهم خود را همنوا و هم آهنگ با آهنگ هستی کرده است و می‌داند کیست و از کجاست. می‌داند معرفت راستین و تحقیقی را چگونه باید بیابد. می‌داند که «شدن» به تقلید میسر نیست و به تحقیق می‌باید «شدن» که آغاز و انجام آن در خود است. سالها دل طلب جام جم از ما می‌کرد وآنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد اگر به این بیت توجه کنیم، متوجه می‌شویم که حافظ به قصد از طلب علم توجه می‌کند. می‌گوید دل طلب جام جم از ما می‌کرد. دل به معنی، نفس و خود حقیقی انسان است و منظور از ما نفس عادی و روزمره انسان است. جام جم نیز تمثیلی است از آنچه که تمام اسرار عالم را در خود دارد. پس حافظ دارد می‌گوید مطلوب نهانی خود را که تمام اسرار و حقایق در آن نهفته باشد، از نفس روزمره می‌جستم که غرق در دنیاست. و بعد می‌گوید: آنچه دل داشت ز بیگانه تمنا می‌کرد. یعنی نفس روزمره از این اسرار بیگانه است. ولی دل حقیقی انسان و ذات انسان با خدا آشناست. خلاصه سخن این است که حقیقت و آگاهی از بیرون از خود پیدا نخواهد شد. حافظ دریافته بود که آدمی در حقیقت چیست و غفلت چگونه او را از حقیقت خود به دیگر سوی افکنده است. چنانکه می‌گوید: گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است طلب از گمشدگان لب دریا می کرد پس جام جهان بین را در درون آدمی می داند و می گوید: گفتم این جام جهان بین به تو کی داد حکیم گفت آن روز که این گنبد مینا می کرد این حکیم شاعر آن گاه راه شدن را نیز به مخاطب می نمایاند که: به سرّ جام جم آنگه نظر توانی کرد که خاک میکده کحل بصر توانی کرد باز می‌خواهد راه دریافت آن حکمت الهی را که در درون خود یافته است، به ما بنمایاند که می‌گوید: تو کز سرای طببیعت نمی‌روی بیرون کجا به کوی طریقت گذر توانی کرد حرف حافظ آن است که اگر فراگیری در میان است چنان که آن فراگیری با خودسازی و تصفیه درون همراه نباشد، فهمی از جام جهان بین به دست نخواهد آمد و آنچه در دست آدمی است، جز جمع اطلاعات و داده‌ها و شنیده‌های مقلدانه نیست که آن هم راهی به تحقیق ندارد. حافظ سخنان بسیاری با انسان، به ویژه انسان قرن بیست و یکمی که در دار غفلت می‌زید، دارد. پیشنهاد حافظ بسیار حائز اهمیت است. او می‌گوید: گر این نصیحت شاهانه بشنوی حافظ به شاهراه حقیقت گذر توانی کرد حافظ را خوبتر باید شنید.  

 

  

 

منبع : پسوجان

تنبور ، ساز مهجور

این روزها همه تنبور را میشناسند.اگرچه راه یافتن تنبور به جمع سازهای شهری امری بدیع است ،اما پیشینه و سابقه تنبور قدمتی کهن دارد.


بر اهل فن واضح است که تنبور اصالتی چند هزار ساله دارد و این امر نه از روی غلو بلکه با مستندات تاریخی همراه است.با تبدیل تنبور از یک ساز باستانی به یک ساز آیینی که در قرن چهارم به دست شاه خوشین و به سبب راه یافتن این ساز در حلقه ذکر یارسان انجام گرفت ،این ساز بیش از پیش اصالت خود را حفظ کرد و علاوه بر جنبه تاریخی – باستانی ،دارای بعد معنوی نیز شد و قداست یافت. طوری که حتی در زمان حال نیز تنبور هرگز با استخوان و سایر زینتها تزئین نمیشود و این امر سبب جدایی این ساز از سازهای سرگرم کننده میشود.
با گذشت زمان سازهای دیگری از تنبور مشتق شدند که چگور ،دیوان ،سه تار و .... از آن جمله هستند، اما تنبور تیسفونی به مدد مردمان یارسان صلابت و اقتدار خود را حفظ کرد و کمتر دچار تغییر شد :
اکثر سازهای زهی در ایران باستان دارای صدایی بم بودند ،رباب و بربط از شواهد این موضوع هستند.تنبور نیز دارای همین ویژگی بود. استفاده از رشته های طبیعی  مانند روده و نخ ابریشم باعث میشد صدای این ساز صدایی استثنایی، عمیق، نافذ و در عین حال لطیف و روح نواز باشد که بی جهت نگفته اند:
ما همه از دار آدم بودهایم                            در بهشت این لفظها بشنوده ایم
ناله تنبور و برخی سازها                             ا ندکی   ما ند   بدان   آواز ها
اما با جایگزین شدن این رشته ها با سیمهای فلزی ، جنس صدای تنبور دچار تغییر شد و ویژگیهای بی مانند این صداها کمرنگ شدند.
از جمله دیگر تغییراتی که در تنبور ایجاد شد، اضافه شدن سیم سوم به این ساز بود که بدست مرحوم نور علی الهی انجام شد. این تغییر علاوه بر افزایش صدای ساز، اجازه انجام برخی شیرین نوازی ها رامانند ساز تار به نوازنده میدهد.
تنبور از جمله سازهایی است که از نظربررسی نغمات ، توانسته میراث کهن خود را سینه به سینه با کمترین تحریف حفظ کرده و به نسلهای بعد منتقل کند.
این امر هم از لحاظ نغمات باستانی – که از بهترین منابع برای بررسی موسیقی باستانی ایران است – و هم از لحاظ موسیقی آئیینی- مذهبی در خور توجه است.
بسیاری معتقدند که ردیف موسیقی ایرانی نغمات تکامل یافته مقامهای باستانی ایران است که در گذر زمان دچار تغییراتی شده و با تاثیر از موسیقی های دیگر از سرچشمه خود فاصله گرفته است.
از طرفی میدانیم که موسیقی اقوام کرد دارای اصلت و غنای قابل توجهی است. و این امر بدان سبب است که موسیقی با زندگی این مردم عجین شده است.این موهبت باعث شد که تنبور کردی میراث نسلهای گذشته را به نیکی حفظ کند.بعلاوه مسائل آئیینی و مذهبی باعث شد که بسیاری ازنغمات تنها در حلقه این جماعت باقی بماند و با تعصب و غیرت در نگهداری آن بکوشند.زیرا در مورد مسائل اعتقادی تک تک افراد از جان مایه میگذارند و با اعتقاد به اینکه این نغمات مقدس هستند ، از رسیدن آنها به گوش غیر محارم جلوگیری میکردند که این امر باعث بروز کمترین دخل و تصرف در نغمات می شد.
در سالهای اخیر به دلیل بروز پاره ای از مسائل تنبور عامیت بیشتری یافت واز انزوای تحمیل شده به خود اندکی بیرون آمد.در سال 1339 آهنگ ماندگار ((علی گویم ،علی جویم )) با اجرای مرحوم درویش امیر حیاتی از رادیو پخش شد.
همچنین در سال 1353 اولین گروه تنبور نوازان به سرپرستی مرحوم سید امر الله شاه ابراهیمی تاسیس شد.با این وجود در آن زمان خیلیها حتی نام ساز تنبور را به درستی نمی دانستند.کم کم گروههای دیگری از دل این گروه بیرون آمد که معروفتریت آن گروه تنبور شمس به سرپرستی علی ناظری (کیخسرو پور ناظری) بود.اکثر تنبور نوازان مطرح امروز همنوازان سابق این گروه بودند.صدای سخن عشق، مهتاب رو، حیرانی، با صدای شهرام ناظری، افسانه تنبور و مستان سلامت میکنند با صدای بیزن کامکار و دلارا با صدای سراج، از جمله آثاری بودند که به شناسایی تنبور کمک شایانی کردند.
بی شک نمیتوان نقش کیخسرو پور ناظری در شناسایی این ساز را نادیده گرفت.
به جرات می توان گفت که تنبور و تنبور نوازان امروز مدیون زحمات خالصانه این استاد بزرگ هستند.
آثار ماندگار ایشان از آندست آثاری است که هرگز رنگ و بوی کهنگی به خود نمیگیرد و هنوز بعد از گذشت این همه سال در تمام فروشگاههای عرضه محصولات موسیقی یافت میشوند.گرچه این گروه از گروه ((تنبور شمس)) به گروه ((شمس)) تغییر نام داد، و نه تنها تنبور در این گروه محوریت کمتری یافت بلکه نقش استاد نیز به طور محسوس کمرنگ شد و اکثر امور به دست فرزندان ایشان افتاد(که این امر باعث شد توجه گروه بیشتر معطوف تکنیک شود تا حس) اما هتوز هم هرگاه استاد دست به ساز میبرد و با آن چهره دلنشین زخمه بر ساز میزند هوش از سر آدمی میپرد.
بعد از مدتی اعضای گروه از هم جدا شدند و برخی به تاسیس گروههای جدید تنبور نوازی دست زدند و بعضی بصورت انفرادی راه خود پیمودند.
از جمله گروههایی که از دل گروه ((تنبور شمس)) بیرون آمد گروه ((بابا طاهر)) به سرپرستی مرحوم سید خلیل عالی نژاد بود.اگرچه شاید شهرت این گروه تا بعد از فوت مرحوم عالی نژاد پنهان ماند ، اما میتوان گفت این گروه از زمره موفق ترین گروههای تنبور نواز بعد از گروه تنبور شمس بود.
اکثر آثار این گروه در مدح حضرت علی (ع) به زبان کردی و فارسی بود و گاها برخی از ملودیها از آهنگهایی بودند که قبلا بوسیله افراد دیگر خلق شده بودند.
گروه ارغنون به سرپرستی رامین کاکاوند نیز بعدا از بطن گروه باباطاهر بوجود آمد.اولین آلبوم این گروه با نام ((بوی بهشت)) با صدای حسام الدین سراج با استقبال خوبی مواجه شد.موفقیت این اثر را باید مدیون مرحوم عالی نژاد دانست زیرا اکثر ملودیهای بکار رفته در این آلبوم از ساخته های ایشان اقتباس شده بود.
با مرگ مرحوم عالی نژاد تحول عظیمی در موسیقی عرفانی ایجاد شد.

به جرات میتوان گفت خیل عظیمی از کسانی که پیرو و مرید مرحوم عالی نژاد هستند تا قبل از فوت آن مرحوم کمترین نام و نشانی از ایشان نمیدانستند. با اینکه تکنوازی ایشان در آلبوم ((صدای سخن عشق)) از جمله آثاری است که به تنهایی گویای چیره دستی و مهارت ایشان در نوازندگی تنبور است، اما در زمان حیات،ایشان درگمنامی بسر میبردند.
پس از مرگ مرحوم عالی نژاد آلبوم ((ثنای علی)) و بعدا آلبوم ((آیین مستان)) وارد بازار شد.آلبومهایی که محصول اجراهای گروه باباطاهر بود و بدست کاکاوند پس از پالایش منتشر شد.پالایش این آثار تا بجایی غیر حرفه ای است که صدای ساز دیوان – که بعدا در استدیو نواخته شده و به قطعات اضافه شده – از صدای تنبورها بیشتر است!
کم کم مردم با نام ((سید خلیل)) آشنا شدند و این دو آلبوم از پر فروش ترین آلبومهای بازار شد.اما این آشنایی هنگامی به اوج خود رسید که حجم عظیمی از سی دی های تصویری و صوتی محافل خصوصی سید خلیل وارد بازار شد.
در جلوی تمام مغازه هایی که در کارتن های در باز سی دی های رنگارنگ از فیلم هندی و کارتون تا سخنرانی دکتر اللهی قمشه ای می فروختند، سی دی های تصویری مرحوم عالی نژاد به چشم می خورد.سی دی هایی که معلوم نبود از کجا آمده اند و چرا با اینکه تاریخ ضبط آنها مربوط به چند سال قبل بود بعد از مرگ آن مرحوم بصورت غیر رسمی وارد بازار شدند.
بعد از مدتی این سی دی ها از پرفروشترین آثار غیر رسمی شدند.دیگر همه نام سید خلیل را می شناختند.چهره خاص ایشان ،شیوه نوازندگی، مدح حضرت امیر، سماع در محافل خصوصی هرکس را جذب این سی دی ها میکرد.
از آن به بعد اسطوره سازی ها شروع شدند،بعضی ایشان را تا مقام اولیا اللهی بالا بردند،برخی قدیس خواندنش و بعضی او را منتسب به دون بزرگان اهل حق کردند و هیچ کس جمله معروف ایشان "هیچ اگر سایه پذیرد ما همان سایه هیچیم" را بیاد نیاورد.
کار بدانجا رسید که در اکثر فروشگاهای عرضه محصولات فرهنگی پوسترهای ایشان به چشم می خورد و دیگر همه هنرجویان میخواستند ((سید خلیل)) باشند تا جایی که دیگر در هر فرهنگسرایی که یک گروه تنبور نواز اجرا داشت ،تنها آثار سید خلیل به گوش میرسید..
سودجویانی که آثارخصوصی ایشان را روانه بازار کردند، با معرفی خود بعنوان شاگرد و دوست و مرید ایشان، وبا سو استفاده از عنوان و اعتبار ایشان سعی در کسب شهرت کردند.
دیگر استاد همه هنر آموزان سی دی های مرحوم عالی نژاد بود.دیگر بجای مقام، همه آهنگهای سید خلیل را میزدند.دیگر هرکس که نام تنبور را شنیده بود خود را شاگرد سید خلیل میخواند.
کم کم نام تنبور به دست فراموشی سرده شد و عرفان تنبور بر شخصیت تنبور پیشه گرفت.آنهم نه عرفان واقعی و با محتوا بلکه عرفان ظاهری، طوریکه خیلیها اول شارب و ریش بلند میکردند بعد دنبال یادگیری تنبور میرفتند.
خیلیها تنبور را از آلات درویشی میپنداشتند طوری که آن را با کشکول و چوبدست همتراز قرار میدادند.دیگر کسی جنبه موسیقیایی تنبور را در نظر نمیگرفت و این ساز باستانی  قربانی عرفان تحمیل شده به خود میشد.
با اینکه مرحوم عالی نژاد از لحاظ شناخت و تسلط  بر مقامهای باستانی و حقانی کم نظیر بود و همچنین شیوه نوازندگی منحصر به فردی داشت، اما بجز یکی دو محفل رسمی که بعنوان ((نوازنده مقامی)) ظاهر شد و در اکثر محافل –که اکثر آنها خصوصی بودند- بعنوان مداح حضرت امیر ساز میزد.
قدرت بداهه نوازی ایشان که از روح لطیف و عمق وجود ایشان سرچشمه میگرفت توجه هرکس را به خود جلب میکرد.اماعموم مردم حتی اکثر هنر آموزان بدون توجه به این ویژگیها محو ظواهر میشدند و تنبور نوازی به شیوه سید خلیل را راهی برای رسیدن به کمال معنوی میدانستند و خلاصه دیگر نام تنبور بدون نام سید خلیل بر زبان نمی آمد.کار به جایی رسیده بود که کسانی که در نوازندگی به تقلید از این استاد میپرداختند در اجراهای خود آهنگهای ایشان را اجرا میکردند و حتی سعی میکردند نحوه تلفظ خود را به تلفظ ایشان مانند کنند.
و افسوس که بزرگان تنبور نواز همگی به خواب عمیقی فرو رفتند و نه تنها در زمان شکل گیری این موج بلکه حتی بعد از آنهم از خاموشی بیرون نیامدند.
بعنوان مثال گروه تنبور شمس که روزگاری از مطرح ترین گروههای نوازنده بود – و در زمان حال تقریبا هر سازی بجز تنبور را مینوازند – بی اعتنا به این جریانات به سکون و سکوت خود باقی ماندند و سایر اساتید هم اعتنایی به فضای اطراف خود نداشتند.
انتشار مقامات مجلسی تنبور بوسیله علی اکبر مرادی و مرثیه آفتاب بوسیله سید آرش شهریاری توانست تلنگر کوچکی به وضعیت موجود بزند.
ناگفته نماند که این جو تا به حدی مسموم بود که بعنوان مثال آلبوم مرثیه آفتاب که مجموعه ای ارزشمند از مقامهای حقانی و مجلسی تنبور به زبان کردی است حتی در خود کرمانشاه نتوانست به ارزش واقعی خود دست پیدا کند و از فروش پایینی برخوردار شد.گرچه شاید عموم مردم اصالت موسیقیایی خود را از دست داده اند و به آثار نوین بیش از میراث اجدادی خود بها میدهند،اما برای اهل فن این اثر از جمله گرانبها ترین آثار تولید شده در زمینه موسیقی نواحی است.از دیگر آثاری که بسیار مورد توجه قرار گرفت ((آواز اساطیر)) با نوازندگی فیض بشی پور و صدای شهرام ناظری بود که مورد توجه بسیاری قرار گرفت.
جای تاسف است که این حرکتها تداوم نیافت و این خود بزرگترین ضربه به اعتبار تنبوربود.با گذشت زمان و کمتر شدن تب و تاب عرفان تنبور و تمام شدن سی دی های ضبط شده سید خلیل، این ساز دوباره به انزوای خود بیش از پیش فرو رفت.کسانی که روزی با شور و شوق به عشق سید خلیل و نه تنبور وارد گود شدند اندکی بعد سرخورده از فرقه بازیها، مراد و مرید بازیها ی سود جویان و نبود یا در دست نبودن اساتید اصلح از این راه کنار رفتند و حالا یا مشغول سه تار نوازی هستند یا اصلا نوازندگی را کنار گذاشتند.حتی کسانی هم که قدم فرا تر گذاشتند و به یادگیری مقامها پرداختند تنها توانستند به یادگیری مقامهای مرسوم نائل شوند.
امروز شاید نود درصد تنبور نوازان مقامهای رایجی چون جلوشاهی و بایه بایه را بشناسند اما کمتر از ده درصد هستند که مقامهای غیر رایج را میشناسند.علت این امر عدم تدریس این مقامها بوسیله اساتید است.حتی آثاری که از بزرگان تنبور نواز بجا مانده حاوی مقامهایی است که به کرات نواخته شده اند.با اینکه نیاز به ضبط و انتشار مقامهای کمتر رایج – بخصوص در حوزه صحنه- به شدت احساس میشود اما بزرگان تنبور نواز از این امر غافلند.
در کل در دست نبودن آثار برجسته از طرفی و عدم تدریس بسیاری از مقامها به شاگردان غیر اهل حق باعث شده که عاشقان این ساز به آثاری که در بازار هستند روی آورند و مانند تشنه ای که میخواهد خود را با آب شور سیراب کند سعی در رفع عطش خود با آثار کم کیفیت کنند.
بسیار تعجب آور است که چگونه اساتید بنام تنبور – که خود را میراث دار این سازمینامند- خاموش نشسته اند و با دیدن این رکود و این همه بی مهری به فکر احیای هویت پایمال شده تنبور نیستند.
 

تورج نگهبان شاعر ترانه سرا و نویسنده بدرود حیات گفت !! روحش شادُ

زندگینامه

تولد هفتم اردیبهشت 1311 در شهر اهواز .

تحصیلات :

در دانشگاه تهران : از سال  37- 1334 رشته ادبیات انگلیسی ؛ از سال  39-1337 دانشکده حقوق، رشته حقوق ؛ از سال 44-1341 دانشکده ادبیات و علوم انسانی رشته علوم اجتماعی ؛ از سال 50- 1348 در همین دانشکده، رشته جامعه شناسی در مقطع فوق لیسانس .

شروع کار :

تورج نگهبان ترانه سرایی را از سال 1328 با شعری بر روی آهنگ مهندس همایون خرم آغاز کرد . در همان اوان ترانه دیگری روی  آهنگ مسعود میثاقیان ، آهنگساز و نوازنده سنتور ساخت که با صدای گرم منوچهر همایون پور اجرا و پخش گردید .

کارنامه هنری :

وی تا کنون بیش از 700 ترانه برای ملوک ضرابی ، دلکش ، مرضیه ،الهه ، پوران ، عهدیه ، هایده ، مهستی  ، فریدون فرخزاد ، بنان ، ایرج ، وفایی ، گلپا، رفیعی ، محمد نوری ، فرح ، آذر ، هما ، پروین و گوگوش ساخته است . تورج نگهبان همکاری خود را با برنامه گلها از سال 1340 آغاز کرد و از همکاران همیشگی آن بود . از سال 1341- 1337 معاون اداره مطبــوعات اداره کل انــتشارات و رادیـو  و در سالهای 1357-1341سرپرست روابط عمومی و انتشارات سازمان صنایع دستی ایران بوده و در اواخر دوره پهلوی دست اندر کار انتشار مجله «دستاورد» در زمینه هنرهای دستی ایران و نیز انتشار مجله «صدا» (به اتفاق دوستان نزدیکش علیرضا میبدی ، عماد رام ، اسفنیار منفردزاده و ...) بوده است . وی از سال 1374 در ایالات متحده آمریکا زندگی می کنند و در حال حاضر تهیه کننده  و اجرا کننده «مجله ماهواره ای صدا» و «سیری در ادبیات آهنگین ایران» هستند که از تلویزیون AFN در لس آنجلس پخش می شود .

رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند


1
2
3
4
5
6
7
8
9
رسید مژده که ایام غم نخواهد ماندمن ار چه در نظر یار خاکسار شدمچو پرده دار به شمشیر می​زند همه راچه جای شکر و شکایت ز نقش نیک و بد استسرود مجلس جمشید گفته​اند این بودغنیمتی شمر ای شمع وصل پروانهتوانگرا دل درویش خود به دست آوربدین رواق زبرجد نوشته​اند به زرز مهربانی جانان طمع مبر حافظ چنان نماند چنین نیز هم نخواهد ماندرقیب نیز چنین محترم نخواهد ماندکسی مقیم حریم حرم نخواهد ماندچو بر صحیفه هستی رقم نخواهد ماندکه جام باده بیاور که جم نخواهد ماندکه این معامله تا صبحدم نخواهد ماندکه مخزن زر و گنج درم نخواهد ماندکه جز نکویی اهل کرم نخواهد ماندکه نقش جور و نشان ستم نخواهد ماند

عشق را بی سبب عنوان مکن

عشق را بی سبب عنوان مکن

        خواهش از بهر ستم خواهی انسان مکن

عشق در سینه نگهدار و هیچ فاش مگو

      چون که تاریک است این راه و از آن یاد مکن

عشق آیینه قلب است در آن زنگی نیست

         لیک این جمله نگهدار و عنوان مکن

در درون مایه عشقت ز جفا دوری کن

       آشکارا زین سخن هیچ کجا یاد مکن

اگر از بهر کسی در عشق مردی. مردی

         ورنه از جورو جفا عشق فریاد مکن