تنبور به هر کجا که رفته اصل آن از ایران است...
به نام دل ... برای دل ... به یاد دل می نوازم ...
می گذرم ، می گذرم
ز برای تو از جان می گذرم ،
ز دیار تو گریان می گذرم
اشک آهم ، زاد راهم
می روم و دست دعا ،
بر آسمان دارم
دور از یاران افتان و خیزان ،
می روم و دام بلا به پای جان دارم
من و سوزِ عشق و خانه به دوشی ،
من و شام هجر و کنج خموشی
رهِ بی پایانی دارم من ،
سر بی سامانی دارم من
رهِ بی پایانی دارم من ،
سر بی سامانی دارم من
من از شهر تو چون نالان می گذرم ،
تنها سایه ی من باشد همسفرم
این عشق تو مرا ،
بنگر تا کجا کشانده
دست از دلم بردار ،
که دگر طاقتم نمانده
دل سنگت کجا درد مرا می داند ،
غم و رنج مرا تنها خدا می داند
خدا می داند
دل سنگت کجا درد مرا می داند ،
غم و رنج مرا تنها خدا می داند
خدا می داند
رسالت هنر, بیرون کشیدن ناشناخته هاست از دل آشناترین چیزها. جبران خلیل جبران
ادامه...
گفتوگو با استاد علیاکبر مرادی، تنبورنواز برجسته ایران ؛ راز تنبور سعید رضایی سعید
علیاکبر مرادی، تنبورنواز برجسته و توانا، در سال 1336 در ایل گوران کرمانشاه متولد شد. وی نواختن تنبور را از هفت سالگی نزد درویش علی میردرویشی آغاز کرد و سپس از محضر استادان بزرگ تنبور از قبیل سید ولی حسینی، سید محمود علوی، آقا میرزا سیدعلی کفاشیان و کاکیا... مراد کسب فیض نمود. بعد از انقلاب و تا سال 1359 وقفهای کوتاه به خاطر تحصیل برایش پیش آمد و از آن زمان به گروه تنبور شمس به سرپرستی کیخسرو پورناظری پیوست. مرادی در چندین فستیوال جهانی از جمله فستیوال اوینون )Avenien( در فرانسه، گریک )Greec( در اسپانیا و )Flag( ایتالیا شرکت نمود. وی هماکنون علاوه بر تدریس تنبور، به شغل معلمی نیز مشغول است. وقتی برای مصاحبه به محل قرارمان در یکی از فقیرنشینترین مناطق کرمانشاه رفتم، باورم نمیشد یکی از بزرگترین اساتید تنبور ایران را در کلاسی با دیوارهای خطخطی و تخته سیاه کثیف ملاقات کنم، مرادی از معدود هنرمندانی است که هنوز فراموش نکرده در این سرزمین، یعنی کرمانشاه وظایفی دارد و شهرت را برای دوریگزیدن از مردمان شهرش بهانه نکرده است. در ادامه گفتوگوی ما را با این استاد بزرگ تنبور ایران میخوانید.
مطلبی به قلم شما را در جایی خواندم که خاستگاه زمانی مقامهای تنبور را به دوران باستان و خاستگاه مکانی آن را به درهای در اطراف رود سیروان نسبت داده بودید. در مورد این مساله کمی بیشتر توضیح دهید؟
بحث در مورد سرآغاز و خاستگاه مقامهای تنبور بسیار زیاد است و تا امروز نظریات بسیار زیادی در این مورد مطرح شده است. این نظریات را میتوان به دو دسته تقسیم کرد: 1- روایت مذهبی 2- روایت حماسی مثلا در مورد مقام سرطرز دو روایت وجود دارد. در شاهنامه به یکی از این روایتها اشاره شده است. در خوان چهارم، رستم به مرغزاری میرسد و درخت بیدی میبیند که از آن تنبوری آویزان است و سفرهای از غذاهای رنگین در زیر آن گسترده شده است. رستم بعد از خوردن غذاها، تنبور را از درخت بید پایین میآورد و شروع به تنبورزدن میکند. در همان هنگام جوانی زیبا و میگسار بر رستم وارد میشود که رستم خدا را به خاطر این نعمت هم شکر میکند، ولی بعد از نواختن تنبور توسط رستم، قیافه آن جوان متغیر میشود و به صورت یک پیرزن کریه درمیآید. از بین بردن این پیرزن یکی از خوانهای شاهنامه است که رستم آن را به وسیله تنبور کشف میکند. به عبارتی آن دیو توانایی شنیدن صدای پاک و مقدس تنبور را نداشته است. اما روایت مذهبی مربوط به مقام سرطرز این است که بعد از اینکه فرشتهها گل آدم را سرشتند، متوجه میشوند که انسان گلی حرکت نمیکند و روح ندارد. فرشتهای به نام حضرت بنیامین (یکی از چهار ملک یارستان) روح را به وسیله خواندن این مقام در انسان میدمد. کم و بیش در مورد تمام مقامها چنین روایتهایی وجود دارد. در مورد مقام <گل ودره> یک روایت مذهبی با این مضمون وجود دارد که شخصی به نام سید درویش در نزدیکی دالاهو (همان مکان کنونی بابا یادگار) زندگی میکرده است. درویش برادری به نام سیدساعین داشته است که میخواسته به حالت قهر از دالاهو کوچ کند و سید درویش با خواندن مقام <گل ودره> او را از این کار منصرف میکند. در میان ایرانیان و بهخصوص مردم کرد، کلمهای بهعنوان <فر> یا <نین> وجود دارد. مثلا در میان مردم یارستان اگر کسی فوت میکرد، مردم هنگام عرض تسلیت به صاحب عزا میگفتند که خدا <نین> این مرحوم را از خانه بیرون نکند. یا مثلا در ایران باستان هم عقیده داشتند صاحب <فر> ایزدی و برگزیده خدا است و در نتیجه شاهان به خاطر داشتن همین فر ایزدی احترام زیادی داشتند. براساس یک روایت اسطورهای، جمشیدشاه ناسپاس میشود که این باعث نگرانی مردم و مراجعه آنان به جهان پهلوان، سام میشود. اما پهلوان سام به مردم میگوید که فر ایزدی را به جمشید شاه برمیگرداند. این روایت از این لحاظ به مقام <گل و دره> منصوب است که سام با خواندن این مقام فر ایزدی را به جمشید شاه برگرداند. (معنای فارسی <گل و دره> برگرداندن است)
با توجه به اینکه روایتها در مورد خاستگاه مقامهای تنبور فراوان است، آیا میتوان این روایات را مستند دانست؟
تحقیقات مستندی که در این مقوله مورد بررسی قرار میگیرد، فرهنگ شفاهی مردم است. فرهنگ شفاهی هم چیزی نیست که مثل فرمول ریاضی از قانون خاصی تبعیت کند. به همین دلیل فرهنگ شفاهی قابل اعتمادترین منبع موجود در این زمینه است. البته امکان دارد که این روایتها در طول زمان با داستان آمیخته و رنگ اغراق به خود گرفته باشند. به قول فردوسی: <تو این را دروغ و فسانه مدان> درست این است که هر اندازه از این روایتها که با خرد انسان جور درمیآید را بپذیریم و همه آنها را یکباره کنار نگذاریم.
با توجه به شواهد تاریخی، تنبور سازی باستانی است و حتی قدمت آن به حدود 4000 سال پیش بازمیگردد. علت اینکه تنبور مورد توجه مردم یارستان قرار گرفت، چیست؟ آیا ویژگی خاصی باعث شد که تنبورساز مقدس یارستان لقب بگیرد؟
تنبور به طور کلی یک ساز شرقی است. حتی نمیتوانیم ادعا کنیم که این ساز ایرانی است، چون مرزهای جغرافیایی ایران در 3000 یا 3500 سال پیش با ایران امروزی تفاوت بسیار دارد. قدمت تنبور چیزی حدود 5000 سال است، اما یقینا شکل تنبور، پردهبندی و تعداد سیمهای آن مثل تنبور امروزی نبوده است. ورود تنبور به آیین یارستان را به یک مرد مقدس به نام <مبارک شاه لرستانی- > که هم عصر باباطاهر همدانی بوده است - نسبت میدهند. مبارک شاه با تنبور آشنا میشود. از آثار و شعرهایش میشود فهمید که این فرد، یک ایزد موسیقی بوده است و در آن زمان یک گروه 8000900 نفری موسیقی داشته که سازهای مختلفی از جمله تنبور مینواختهاند. از آنجایی که در این مکتب، مردم به حلول ارواح و قضیه تناسخ معتقد هستند، مبارک شاه لرستانی در هنگام مرگ به یارانش میگوید که هر وقت تنبور مینوازید، بدانید من در آنجا حضور دارم. از آن تاریخ تنبور بهعنوان یک انتقالدهنده راز، اهمیت ویژهای در بین مردم پیدا میکند، اما آنچه که امروز مطرح است، این است که همین مردم توانستهاند مقامها (طرز) را از 600 یا 700 سال پیش حفظ کرده و انتقالدهنده این طرزها با این فواصل و پردهبندی در موسیقی منسوخ شدهاند و یا به موسیقی موزهای پیوستهاند. حتی موسیقی ردیف سنتی خیلی جدیدتر از موسیقی رایج است. در واقع تنبور، تنها سازی است که به موسیقی راه پیدا کرده است. حتی گاهی اوقات که در این نوع موسیقی نیاز به وجود ریتم بوده است، از دف استفاده نمیکردند و به جای آن کف میزدند. تنبور چیزی حدود 1000 سال است که رواج دارد. ولی موسیقی در کل متعلق به انسان است. اعتقاد من بر این است، همانطور آنچه را که ما حق داریم از دیگران بشنویم، حق نداریم دیگران را از شنیدن آنچه که داریم، محروم کنیم.
اتفاقا میخواستم بحث را به این سمت بکشانم، پس به چه دلیل بعضی عنوان میکنند که مقامهای حقانی را نباید در حضور دیگران نواخت؟ آیا فکر نمیکنید این برخوردها باعث خواهد شد که این مقامها مهجور بمانند و گسترش نیابند؟ آیا این اصل حرمت نواختن مقامهای حقانی در حضور غیر، وجود دارد یا خیر؟
در هیچ کجا چنین مطلبی نوشته نشده است که فقط عدهای خاص میتوانند مقامهای حقانی را بشنوند. ممکن است به مطلبی با مضمون شعر حافظ که میگوید: <گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش> اشاره شده باشد، ولی منظور از این نامحرم اشاره به دیگران نیست. نامحرم در هر دین و آیین و فرقهای وجود دارد. هیچ جا به این موضوع اشاره نشده است که عیسوی، یهودی و... این مقامها را نشنوند. حتی بتپرست - چون هدفش رسیدن به یار است - راهش را درست انتخاب کرده است. البته یک سری مراسم مانند ذکر وجود دارد که شرکت در آن نیازمند مقدماتی است. حتی شما برای شرکت در جلسات یک حزب و یا باشگاه باید به عضویت آنجا درآمده باشید تا به شما اجازه حضور بدهند. بعضی مقامها چون قداست دارد، با تشریفات ویژهای چون غسلکردن و کمربستن در مراسم ذکر اجرا میشود، اما منعی برای شنیدن آن توسط دیگران وجود ندارد.
پس این بدعت را چه کسی گذاشت که نواختن مقامهای حقانی در حضور افراد دیگر ممنوع است؟ من در جشنواره موسیقی <زخمه بر بیستون> حاضر بودم و دیدم که در بخش مسابقه تنبور بعضی از برادران یارستانی از نواختن مقامهای حقانی سر باز زدند.
در تمام فرقهها آدمهای متعصب و متحجر وجود دارند. این رفتارها را نباید به حساب آیین یارستان گذاشت. سلیقههای شخصی را نمیتوان جزیی از آیین حساب کرد. شاید بعضیها در مورد مقامها احساس مالکیت داشته باشند و میخواهند فقط در اختیار خودشان باشد، اما در موسیقی که زبان مشترک همه انسانها است، طرح چنین مسالهای صحیح نیست.
خیلیها اعتقاد دارند تنبور با توجه به اینکه حس و صدای شرقی فوقالعادهای دارد، ساز علمی و استانداری نیست. آنها این مساله را مانعی برای آکادمیکشدن آن قلمداد میکنند. نظر شما چیست؟
پردهبندی تنبور، دقیقا همان پردهبندی است که در موسیقی غرب وجود دارد و سالیان سال است که در دانشگاههای بزرگ موسیقی جهان تدریس میشود. پردهبندی تنبور عبارت است از پرده، نیمپرده و پرده. در موسیقی سنتی ایرانی و موسیقی عرب علاوه بر این اینها ربع پرده هم وجود دارد و هیچ وقت در موسیقی غربی چیزی به نام ربع پرده مطرح نبوده است. به همین علت من فکر نمیکنم مشکلی در آکادمیک شدن تنبور وجود داشته باشد. <آن>ی که در موسیقی ما وجود دارد و باعث میشود انسان به بداهه و خلاقیت برسد را نباید نابود کرد. نباید مدرسهای ساخت که تمام آدمهایش مثل مرغ ماشینی سفید باشند. البته باید بیشتر از اینها در مورد تنبور کار تحقیقی و علمی صورت بگیرد، اما اینطور نباشد که ملودی فلان آهنگساز سنتی را بهعنوان موسیقی تنبور معرفی کنند.
شاید هم به نوعی اساتید تنبور تا به حال تلاش زیادی در راستای جمعآوری فرهنگ شفاهی و تحقیق و پژوهش انجام ندادهاند.
اینجانب سعی کردهام تا جایی که توانایی دارم، کوتاهی نکنم. دو آلبوم از من انتشار یافته است که مقامهای مجلسی را به صورت آموزشی نواختهام. چهار لوح فشرده هم که شامل مقامهای تنبور است، از من در خارج از کشور منتشر شده است.در جشنواره <زخمه بر بیستون> که قصد داشتم با نحوه داوری خود به کسی که موسیقی شیرازی، خراسانی و یا یک ملودی مریوانی را با تنبور مینوازد، بفهمانم که این موسقی با تنبور ارتباطی ندارد. مسلما این انتهای راه نیست و دیگران هم به این مسائل فکر میکنند. سید خلیل عالینژاد یکی از بزرگان موسیقی تنبور بوده است، اما متاسفانه عدهای به جای پرداختن به تواناییهای هنری و خلاقیت آن بزرگوار بیشتر به مسائل حاشیهای پرداختهاند. البته باید اعتراف کنم شرافت و بزرگی عالینژاد آنقدر انسان را تحت تاثیر قرار میدهد که نمیشود به راحتی از کنار آن گذشت، ولی پرداختن بیش از حد به جنبههای خصوصی زندگی سیدخلیل باعث پنهان ماندن حرفه اصلی او شده است. شما چطور فکر میکنید؟
من هم مثل شما به این موضوع فکر میکنم کهای کاش به سید خلیل اجازه میدادند بیشتر به موسیقی میپرداخت. مسائل روحی و درونی کاملا شخصی است و نباید مورد بررسی قرار بگیرد، چون انسان را آزار میدهد. مطمئنا خود آقای عالینژاد هم از این مو ضوع خوشحال نبودهاند.از سال 58 ایشان را میشناختم و چند سالی هم در گروه شمس با یکدیگر همکار بودیم. ایشان بعد از بالارفتن سن شهاب رحیمی، علم موسیقی تنبور منطقه صحنه را بر دوش کشید و واقعا هم به شایستگی وظیفهاش را انجام داد. چندین بار گروه تشکیل داد. آهنگ ساخت، با تمام مشکلاتی که با آنها روبهرو شد، به دانشگاه موسیقی رفت و تمام اینها نشان میدهد که سیدخلیل زندگی راحتی نداشت. شاید یکی از دلایل کوچ سید خلیل به خارج از کشور، رسیدن به آرامش بود تا در آن شرایط بتواند بهتر به موسیقی بپردازد. سید خلیل حتما کارهای دیگری هم داشته که با مرگش ناتمام ماند. به نظر شما چه کسانی میتوانند در آینده سرآمد موسیقی تنبور باشند و این راه را ادامه دهند؟
الان خیلیها تنبور میزنند. سیل علاقهمندان به تنبور بسیار رو به گسترش است، اما باید توجه داشت که علاقهمندی، شرط کافی برای پیشرفت در موسیقی تنبور نیست. برای فراگرفتن تنبور باید فرهنگ این منطقه را هم حس کرد. من که متعلق به همین جا هستم، با بسیاری از مقامها بعد از 20 سال ارتباط برقرار کردم. در زمان ما وضع به این شکل نبود و هر کس که قدم در این راه میگذاشت، واقعا شایسته بود. در حال حاضر علاقهمندان به علت اینکه در معرض شنیدن انواع موسیقیها قرار دارند، کارشان بسیار مشکل است. نوازندهای که 100 سال پیش ساز میزده، چندان کاری نکرده است، چون هیچ موسیقی دیگری به گوشش نمیرسید. بحران نبودن جانشین خلف به موسیقی تنبور محدود نمیشود. در موسیقی سنتی هم سالها است که هیچ جانشینی برای بزرگان آن مطرح نشده است. البته باید با تمام امید بگویم که منتظر کسانی هستیم که این راه را ادامه دهند و این فرهنگ غنی را حفظ کنند.
باسلام خدمت مدیر محترم وبلاک
لطفا تصنیف باید که جمله جان شویم با صدای استاد ناظری را ارسال بفرمایید با تشکر