عشق راباید نواخت !! داشتم با خودم فکر می کردم که انسانها هرکدام به وسیله ای پناه میارند تا آرامش بگیرند . ولی خوب هرکی براساس ذائقه خودش ...
اما آنچه مشخصه اینه که ساز و نوا میتونه خیلی بهتر به آدم آرامش بده ... هرکی یه سازی رو که میشنوه حالش عوض میشه .. حتی بعضی وقتها الحان هم همینطور و قتی یکی داره زمزمه ای میکنه ممکنه همون هم به شما آرامش بده !!!
اما چیزی که من دلم میخواد بهش برسم همون عنوان هستش یعنی :
عشق راباید نواخت
نواختن عشق ماندگار هست و میتونه دل را صفا بده !!! کاش همه میتونستند عشق را بنوازند .. آری عشق و فقط عشق ...
اکسیر عشق
از در در آمدی و من از خود به در شدم
گویی که از این جهان به جهان دگر شدم
گوشم به راه،تا که خبر می دهد زدوست
صاحب خبر بیا مد و من بی خبر شدم
گفتم ببینمش مگَرَمدردِ اشتیاق
ساکن شد ،بدیدم و مشتاق تر شد
چون شبنم او فتاده بودم پیش آفتاب
مهرم به جان رسید و به عیّوق برشدم
دستم نداد قوّت رفتن به پیش دوست
چندی به پای رفتم و چندی به سر شدم
تا رفتنش ببینم و گفتنش بشنوم
از پای تا به سر همه سمع و بصر شدم
من چشم از او چگونه توانم نگاه داشت
کاوّل نظر به دیدن او دیده ور شدم
بیزارم از وفای تو،یک روز و یک زمان
مجموع اگر نشستم و خرسند شدم
او را خود التفات نبودی به صید من
من خویشتن اسیر کمند نظر شدم
گویند روی سرخ تو،سعدی،که زرد کرد
اکسیر عشق بر مسم افتاد و زر شدم