محسن ظهوری-وارد «صحنه» که میشوی فقط کافی است از هر عابر یا مغازهداری سراغ مزار او را بگیری تا یکراست به آنجا ببرندت. اتاقی حدودا دو در سه با مقبرهای در میان آن، که با شالی سبز پوشیده شده است. روی مقبره و دورتادور اتاق، همچنان که بر سر در ورودی مقبره، مزین به عکسها و نقاشیهایی از صورت تنبورنواز برجسته ایرانی است. اینجا سیدخلیل عالینژاد خوابیده است. کسی که در شناساندن تنبور و زنده کردن این ساز سوزناک نقش برجستهای داشته است. اینجا شهرستان «صحنه» است، زادگاه عالینژاد و زادگاه طایفه «یارستان». طایفهای که ساز باستانی تنبور را با مقامهای آن سینه به سینه از دل تاریخ حمل کردهاند و به ما رساندهاند. اینجا بیست کیلومتری «بیستون» است. جایی که داریوش اول از فتوحات خود گفته و هرکول خوابیده آن همه را به تماشا نشسته است.سیدخلیل عالینژاد در بیست و یکم خردادماه 1336 در صحنه کرمانشاه متولد شد. پدرش مرحوم سید شاهمراد نیز تنبورنواز بود. خلیل به تشویق مادر تنبورنوازی را با سید نادر طاهری آغاز کرد و سپس نزد امرالله شاه ابراهیمی رفت. درویش امیرحیاتی و استاد عابدین خادمی از بزرگان تنبورنوازی نیز از دیگر اساتید او بودند. وی مدتی سرپرستی گروه تنبورنوازان صحنه را برعهده داشت تا اواخر دهه 50 که در رشته موسیقی دانشگاه هنر فارغالتحصیل شد. سیدخلیل صدای بم و گرمی داشت و به ردیفهای موسیقی دستگاهی ایران تسلط کامل داشت. دف را از مرحوم نادر نادری و تار را از کیخسرو پورناظری آموخت. اوایل دهه 60 گروه تنبور شمس به سرپرستی پورناظری تشکیل شد که عالینژاد نیز از جمله بنیانگذاران آن بود. در اواسط دهه 60 عالینژاد گروه را ترک کرد و گروهی مستقل با عنوان «باباطاهر» تشکیل داد. عالینژاد کتابی نیز با عنوان «تنبور از دیرباز تاکنون» تالیف کرده که از جمله منابع مهم درباره این ساز باستانی است. خلیل عالینژاد در سال 1379 ایران را به مقصد سوئد ترک میکند و پلیس این کشور در 27 آبان 1380 در شهر گوتنبرگ جنازه سوختهاش را پیدا میکند. علت این قتل هرگز مشخص نشد.
ظهر 27 آبان ماه 1386 همچون 27 آبان پنج سال گذشته، منطقه نزدیک به دربند شهرستان صحنه مملو از جمعیت است. صندلیها را چیدهاند و کنار مقبره سیدخلیل جایگاه کوچکی برای اجرای برنامه درست کردهاند. از سال 1380 که عالینژاد در سوئد به قتل رسید تاکنون، این مجلس به محفلی برای دورهم جمع شدن دوستداران او تبدیل شده تا در مراسم سالگرد او به تنبور و به دف بزنند و یاد او را گرامی بدارند.
«در حراج عشقبازان حال یاران دیدنی است» این جملهای است که بر روی پارچهای بر بالای سن نوشته شده و زیر آن تصویر بزرگی از سیدخلیل عالینژاد با ریش و موی پرپشت و تنبوری به دست. ساعت حدود 30 :1 بعد ازظهر است و نیم ساعتی تا شروع برنامه فاصله ماندهاما جای جای این قبرستان صدای تنبور را میشود شنید. نوازندگان این ساز کهن هرکدام به گوشهای نشستهاند و تمرین میکنند. اینجا پایتخت تنبور است و این ساز را میتوان در دست کودکان نیز دید. متولی مقبره عالینژاد در خانهاش را باز گذاشته و صدای او را در قبرستان پخش کرده است. روی سر در ورودی خانهاش کاغذی چسبانده که لیست سی دیهای فروشی عالینژاد را بر آن نوشته است.
هنوز به ساعت 14 نرسیدهایم که صدای هلهله یا علی و نوای دف و تنبور از دور به گوش میرسد. از بالای قبرستان گروه تنبور نوازان مجذوب متشکل از حدود 30 نفر جوان ساز به دست مولاعلی میخوانند وبه سمت مقبره میآیند. تصویر سیدخلیل با مو و ریش بلند بر دف تکتکشان نقش بسته است. میگویند این تصویر مربوط به زمانی است که عالینژاد هنوز ریش و مو را به دستور شیخ خود به قیچی نسپرده بود. سبیل پرپشت یا ریش و موی بلند، روی صورت اکثر افراد حاضر در مراسم وجود دارد. میگویند: «نقش مولاعلی روی صورت همه آدمیان با چشم و ابرو و بینی و سبیل نوشته شده. سبیل نشانه است، سمبل است.» پس; از کودکی موی بالای لب را حتی به قیچی هم نمیسپارند.سیدخلیل هم تا مدتها مو و ریش و سبیل کوتاه نمیکرده: «شیخش به او دستور داد و او هم بیدرنگ اطاعت کرده مو و ریش را کوتاه کرد.»
گروه با دفهای نقش عالینژاد روبهروی مقبره میایستد و به همراه جمعیت دورتادورش «هوحقمددی الله مددی» میخوانند. هنوزچند دقیقهای نگذشته که گروهی دیگر با عکس قاب گرفته بزرگ دیگری از او، با مو و ریش کوتاه و لبخندی بر لب از بالای قبرستان میآیند. یکی دو نوازنده دف در میانشان و مابقی دست میزنند و یا علی میگویند. به گفته مردم صحنه، اینها از اهالی خود شهرند و این مراسم را هر ساله برگزار میکنند. تصویر سید خلیل را کنار دیگر تصاویر او روی سن میگذارند و همه منتظرند تا برنامه آغاز شود. فرهاد ذوالنوری از دوستان عالینژاد و مدیر مراسم، درباره برنامههایی که قرار است برگزار شود، میگوید: «شعرخوانی، مقالهخوانی و اجرای موسیقی از جمله برنامههایی است که هر ساله برای سالگرد آقا خلیل در نظر میگیریم. تقاضا برای اجرای برنامه بسیار زیاد است، بنابراین مجبوریم که دست به انتخاب بزنیم و با توجه به کمبود زمان، کسانی را برای خواندن مقالات و شعرها و دیگرانی را نیز برای اجرای مراسم روی سن دعوت کنیم.» ذوالنوری از اهداف برنامه میگوید و از بزرگداشت یاد عالینژاد: «قصدمان این است که از شخصیت هنری و شخصیت انسانی او یاد کنیم. سید خلیل جدای از اینکه نوازنده و موسیقیدان برجستهای بود، انسانی شریف و مهربان بود که به همنوع خود عشق میورزید.»
مراسم با ایراد مقالهای توسط یکی از اهالی شهرهای اطراف صحنه آغاز میشود:«تعصب خطا است. نباید کسی را که هم رای ما نیست با زور و قدرت با خود موافق کنیم.» این جملهها تمثیلی است از ظلمی که به گفته اهالی صحنه بر سید خلیل گذشته است. میگویند به باور خود معتقد بود و همین باور او، به دم تیغش سپرد. مقالهخوانی ادامه دارد: « مردم یارستان با فرهنگ و آئینی برخاسته از این خاک به وحدت درود میفرستند. تنها وحدتی که قابل تصور است وحدت در عین کثرت و کثرت در عین وحدت میتواند باشد. نخستین گام برای تحقق وحدت همه مردم ایران تحمل تفاوتها و مدارا و پذیرش اعتقادات گوناگون یکدیگر است.» جمعیت لحظه به لحظه افزایش مییابد. دیگر صندلیها کفاف تعداد را نمیدهد، پس همه ایستاده دور تا دور به تماشا مینشینند و پس از ختم مقاله دست میزنند. گروه «روچیار» به معنی آفتاب که از اهالی صحنه هستند و یکی دوباری هم جایزه تنبور نوازی غرب کشور را بردهاند، دو قعطه چهار مضراب مخالف سه گاه ساخته مجید درخشانی و ساقی ساخته کوروش قزوینی را اجرا میکنند. همه چیز با یاد عالینژاد آغاز میشود. هر چه باشد امروز سالگرد اوست. فرهاد ذوالنوری میگوید: «امروز 27 آبان ماه برابر با سوم سرماخیز کردی گرمسیری سلطانی، مصادف با درگذشت عالینژاد است. امروز را به یاد او میگذرانیم که همه از او خاطرات خوبی به یاد دارند.»
کردی گرمسیری سلطانی؟
سید خلیل عالینژاد نه تنها در موسیقی که در علم و نجوم هم گویا تبحر ویژهای داشته است. در مقدمه این تقویم که به کوشش عالینژاد تنظیم شده آمده است: «این سالشماری که با اندک تفاوتی در مناطق مختلف کردنشین رایج است و به اسامی گوناگون از جمله فرس قدیم، زردشتی، اختیارات کردی، گرمسیری، چهل و پنج و چهل و پنج و جلالی معروف میباشد و کلا از گاهشماری یزدگردی ایران باستان اتخاذ گردیده است. منظور از یزدگرد شاهان ساسانی نبوده بلکه در لغت فرس قدیم به معنی پروردگار و اهورامزدا میباشد. به دو علت این حساب باستانی نزد اقوام مختلف کرد دچار اختلاف گردیده، اول در محاسبه سالهای کبیسه و دوم اختلاف اسامی ماههای سال. این روش محاسبه ایام چنانچه از کبیسه یکصد و بیست سال یکماه پیروی نماید موسوم به حساب فرس قدیم، اختیارات و یزدگردی خواهد بود و چنانچه از کبیسه چهار سال یک روز پیروی کند گرمسیری، زردشتی یا جلالی میباشد که در هر دو صورت در هر دوره صد و بیست ساله حداکثر یک ماه از یکدیگر فاصله میگیرند و مجددا با هم یکی میشوند.»
این تقویم متشکل از چهار فصل بهار، تابستان، پاییز و زمستان است و سیزده ماه دارد. دوازده ماه 30 روزه و یک ماه پنج روزه به نامهای رشهمه (آب شدن برفها و پیدا شدن زمین)، پنجه (پنج روز معروف خمسه)، گلهداران (باز شدن گلهای درختان)، گله جاران (شکفتن گلهای صحرایی)، گرماخیز (شروع گرما)، پیوش پر (خشکیدن گیاهان صحرایی)، گلاویژ (نام ستارهای است که در این ماه طالع میگردد)، خرمانان (موعد برداشت محصولات کشاورزی)، رزبر (رسیدن انگور)، گلاریز (برگریزان)، سرما خیز (شروع سرما)، بفرآور (موسم بارش برف) و ری بندان (بسته شدن راهها از شدت بارش برف).
سال 1386 برابر با 758 کردی گرمسیری سلطانی است و بیست و پنجم بهمن ماه هجری شمسی آغاز سال نو. سید خلیل برای دور کردن اختلافات در تقویمهای گوناگون رایج در مناطق کردنشین، این تقویم را اهتمام کرد و برای برطرف کردن مشکلاتی در نوازندگی ساز «تنتار» را.
تن تار، تنبور و سه تار
فریدون حقیقی سازنده ساز «تن تار» این ساز را بر اساس طرحی از مرحوم عالینژاد در سال 1382 ساخت. این ساز از یک سمت سهتار راست و از دیگر سمت تنبور تا به گفته حقیقی سه چیز را فراهم کند: « اول سهولت در حمل ساز است که با «تن تار» حمل دو ساز منتفی میشود. دوم اینکه هم تنبور و هم سهتار است و قابلیت و سرعت نوازندگی را بالا میبرد. سوم اینکه فاقد کاسه طنینی است و چون کاسه کتابی دارد، سوز خاص و صدای لطیفی دارد.»
فریدون حقیقی تنتار را از جلد بیرون میآورد و زخمهای به تنبور و سهتارش میزند و میگوید: « هر کدام صدای دقیق خودش را دارد البته سوز بیشتری بر طنین صدا حاکم است. این ساز در سال 1383 به عنوان اختراع درعرصه موسیقی ایران ثبت شد و در حال حاضر قرار است به ثبت جهانی برسد.» حقیقی درباره طرح این ساز میگوید: « سید خلیل همیشه در پی نوآوری بود و میخواست سبک جدیدی را به وجود بیاورد. این کار را در نوازندگی و آهنگسازی انجام داد و طرح این ساز را نیز او ریخت.» فریدون حقیقی حدود 20 سال یعنی از سال 1363 با زندهیاد عالینژاد در ارتباط بود و اواخر زندگی عالینژاد در تهران، پنج سالی با او زندگی میکرد. فرشاد حقیقی، رهبر گروه تنبورنوازان مجذوب و پسر فریدون حقیقی در این باره میگوید: «در سعادتآباد خانهای داشتیم که با عالینژاد و پدرم در آن زندگی کردم. حدود پنج سالی شد تا اینکه از ایران رفت. زندگی من با عالینژاد در این پنج سال سرفصل همه عمر من خواهد بود. تا به حال مردی با این سجایا و اخلاقیات ندیدهام. متین، موقر، باادب، مهربان و مردم دوست بود و برای همه دل میسوزاند.» عالینژاد در سال 1378 یعنی در اواخر اقامتش در تهران طرح این ساز را به حقیقی میدهد و هرگز فرصت نمیکند تا زخمهای بر این ساز بزند. «تنتار» ترکیبی از دو ساز مقدس است. تنبور که برای مردم کرمانشاه ارزشمند و عالیمقام است و سهتار که سازی عرفانی محسوب میشود. تنبور از لحاظ دستانبندی نیمپرده است و بر دستانبندی قدیم و قبل از اختراع ربع پرده ساخته شده است. به گفته فرشاد حقیقی: « ردیفها و دستگاههایی که اکنون داریم در قدیم بر همان 14 پرده نواخته میشد. به عنوان مثال ماهوری را که در تنبور میزنیم به عنوان ماهور قدیم میشناسند. تنبور خیلی از گوشهها را ندارد و دارای اصل دستگاههاست. به همین خاطر تنها لحن و لهجه دستگاه است که تغییر مییابد. تنبور، ماهور، شور، اصفهان و چهارگاه را با لهجهای باستانی و قدیمی مینوازد. سهتار تکامل یافته تنبور است. حجم کاسه کوچک شده و تعداد و تنوع پردهها و وسعت صدادهی افزایش یافته است. سهتار در قدیم دارای سه سیم بوده است و برای همین صدای این ساز با سه سیم بسیار شبیه به تنبور است.» فریدون حقیقی درباره تنتار توضیح بیشتری میدهد: «خیلیها به دست گرفتن ساز کتابی عادت ندارند. برای همین شاید در ابتدا برایشان کمی نواختن این ساز مشکل باشد. اما باید قلق آن را به دست بیاورند تا به سهولت آن را بنوازند.» وی تاکید میکند که ادغام دو ساز در یک ساز در تاریخ موسیقی ایران بیسابقه بوده و شاید بتوان گفت که در جهان نیز بیسابقه است. حقیقی ساخت تنتار را بدعتی در سازسازی میداند و میگوید: «اینکه نمیشود هرچه را از قدیم مانده عینا استفاده کرد. مگر در قدیم اینگونه رفتار میکردند؟ اضافه شدن یک سیم به سهتار و ابداع ربع پرده و ساخت تار از همین نوآوریها بوده است.» رامین کاکاوند، آهنگساز گروه ارغنون و از اعضای اصلی گروه باباطاهر که با سیدخلیل عالینژاد همکار بود نیز درباره«تنتار» میگوید: « تنتار قدرت نوازندگی را بالا میبرد. نواختن این ساز باعث میشود تا نوازنده بتواند به سهولت روی سن از هر دو ساز تنبورو سهتار استفاده کند.» فریدون حقیقی هنوز هم «تنتار» میسازد ولی باید سفارشی باشد: «هرکسی مایل به نواختن این ساز نیست. اگر سفارش این ساز به من شود حدود 20 روز طول میکشد تا آن را بسازم.» مهر کارگاه مجذوب روی سازهای حقیقی، نزد اهالی موسیقی بسیار مشهور است.
تنبورنواز برجسته و ویژه
عالینژاد در تنبورنوازی صاحب سبک بود. این جمله را از تمام کسانی که با این ساز آشنایی دارند، میتوان شنید. رامین کاکاوند این مطلب را تائید میکند و میگوید: « عالینژاد چهارده مقام تنبور را که سینه به سینه نقل شده بود در کتاب «تنبور از دیرباز تاکنون» به نت نوشته و این کار باعث شده تا این مقامها ثبت شده بماند.» وی سبک سیدخلیل را منحصر به فرد میداند و میگوید: « در تنبورنوازی سبک ویژهای داشت. اکثر کسانی که در حال حاضر تنبور میزنند به شیوه او مینوازند.» فرشاد حقیقی نیز که در کودکی مدتی پیش عالینژاد بود و این استاد ،نوازندگی او را تصحیح میکرده، میگوید: « دو نوع سبک تنبورنوازی داریم. یکی سبک گوران و دیگری صحنه که هر دو منطقه در کرمانشاه هستند، هر کدام از این مناطق سبکها و شیوههای مختص خودشان را دارند. بزرگان تنبورنواز صحنه درویش امیرحیاتی، سید امرالله شاهابراهیمی و سیدخلیل عالینژاد هستند و بزرگان نوازنده تنبور در گوران نیز طاهر یا رویسی و علیاکبر مرادی. در سبک درویش امیر حیاتی تنوع ریتم خاصی وجود دارد و اکثرا ریتم دهل است. شیوه نوین خلیل عالینژاد نیز در مضرابزنی و انگشتگذاری خاص او بوده است. شیوه نوازندگی گورانیها تند و خشن است و خیلی محلیتر از تنبورنوازی صحنه است. اهالی صحنه نرم و لطیف میزنند.» فرشاد حقیقی رهبر گروه تنبورنوازان مجذوب است که در ابتدای ششمین سالگرد درگذشت عالینژاد با حدود 30 نفر جوان دف و تنبورزن، به سمت مقبره آمدند. حقیقی پسر، گروه را آماده میکند و روی سن میروند. تنبورنوازان و یک نفر دفزن روی سن و بقیه نوازندگان دف پایین سن روبروی مردم. این آخرین برنامه و جذابترین آن است. حقیقی درباره شیوه کار خود با تنبور میگوید: « روی شیوه نوازندگی حیاتی و عالینژاد کار میکنیم تا تلفیقی از این دو را ارائه دهیم. شیوه نوازندگی خیلی روی موسیقی تاثیر دارد. مثل این میماند که یک جمله را فارس یا کرد بگوید. جمله همان جمله است ولی لحن و لهجه آن فرق میکند. در تلفیق دو نوع شیوه نوازندگی نیز میتوان لحن جدید و زیبایی خلق کرد. به خصوص اگر شیوه تنبورنوازی گوران را با صحنه تلفیق کنیم. یعنی همان اتفاقی که در گروه تنبور شمس و در اوایل کار آنها افتاد. علیاکبر مرادی و سیدخلیل عالینژاد، هرکدام با شیوه مختص به خود در یک گروه مینواختند و عالیترین کارهای تنبور را خلق کردند.» پورناظری رهبر گروه تنبور شمس نیز از سیدخلیل به نیکی یاد میکند: « نوازنده چیرهدستی بود و مثل او کمتر یافت میشود. تکنوازی او در آلبوم «صدای سخن عشق» از یاد نرفتنی است.»فرشاد حقیقی اما مهمترین کار تکنوازی عالینژاد را «شکرانه» میداند: «بداههنوازی در آلبوم «شکرانه» باید به عنوان یکی از قویترین بداههنوازیهای موسیقی ما شناخته شود. کسانی که میخواهند تنبور بزنند باید با این کار آشنا شوند.» وی تنبور را متعلق صرف به کرمانشاه نمیداند و میگوید: « تنبور متعلق به همه است. میگویند باید تنبور را فقط در مقام قدیمی خودش زد در حالی که نمیشود. این ساز پنج تا هفت هزار سال قدمت دارد و هر نوازنده چیره دستی چیزی به آن افزوده است که این چنین حفظ مانده.»
گروه تنبورنوازان مجذوب که متشکل از 10 نفر عضو ثابت و 15 نفر دفنواز مهمان هستند برنامه خود را با قطعهای تلفیقی از چند مقام تنبور به پایان میرسانند و در میان تشویق حاضران از سن پایین میآیند. برنامه تمام شده ولی جایجای نوازندگانی را میشود دید که گروهگروه حلقه زدهاند و بر دف و تنبور میزنند و سرهای خود را به هر سو تکان میدهند. اینجا مراسم سالگرد درگذشت عالینژاد است. مرگی که هرگز مسبب آن مشخص نشد.
گزارش یک قتل
«متولد 1362 هستم و در زمان این اتفاق 18 یا 19 ساله بودم.» سیدحمید عالینژاد پسر استاد عالینژاد این گونه خود را معرفی میکند او در خانه بوده و پدر در آموزشگاه به قتل رسیده است. فرهاد ذوالنوری درباره مرگ عالینژاد میگوید: «به سوئد رفته بود تا در آنجا آموزش موسیقی بدهد. روز 27 آبان ماه 1380 پلیس سوئد جنازه او را سوخته کشف میکند. کالبدشکافیها نشان از این داشت که او را با چاقو تکهتکه کردهاند ولی متاسفانه هیچ وقت قاتل او پیدا نشد.» یکی از حاضرین در مراسم نیز که حاضر نیست نام خود را بگوید در این باره میگوید: «من همسایه روبهروی آموزشگاه او در شهر گوتنبرگ بودم . عالینژاد ساعت 9 صبح در آموزشگاه شاگرد داشته و باید به آنجا میرفت. این گونه که شواهد نشان میدهد ساعت هشتو سی دقیقه صبح کارت اتوبوس خود را زده و به سمت آموزشگاه رفته. 5 دقیقه تا آموزشگاه راه است، بنابراین هشت و سی و پنج دقیقه صبح به آموزشگاه رسیده. روی سقف همه خانهها در سوئد دستگاهی تعبیه شده که به محض ایجاد احتراق، زنگ خطر آن در اداره پلیس و آتشنشانی به صدا درمیآید. ساعت 9 صبح زنگ خطر آموزشگاه عالینژاد در اداره پلیس زده شده و پلیس با جسدی روبه رو میشود که به گفته خودشان با جسم سنگینی به سرش ضربه زدهاند و جای 5 ضربه چاقو نیز در بدن او دیده شده است. بعد جسد را با مادهای عجیب آتش زدهاند.» رامین کاکاوند نیز از شنیدههای خود میگوید: «روز 27 آبان ماه 1380 به گفته همسایهطبقه بالایی، سه نفر مهمان او بودند. دو نفر از آلمان آمده بودند و سومین نفر همکار عالینژاد در سوئد بوده است. البته این همکار که خیلیها اعتقاد دارند او هم از مسببین مرگ عالینژاد است حضور خود را در آنجا و در آن ساعت انکار میکند.» عالینژاد در «صحنه» دشمنهای زیادی داشت. به دلیل اختلافات عقیدتی با گروهی از اهالی این شهرستان درگیری دائم داشته است. قباد سالک همسایه او در شهرستان صحنه میگوید: «گروهی که زیر نظر (...) فعالیت میکردند به شدت با عالینژاد بد بودند.سیدخلیل هم نمیتوانست زیر بار حرف زور و نادرست برود. یادم میآید که سال 68 بود که حدود دو هزار نفر از آن دسته ،خانه سیدخلیل را محاصره کردند و آن را سنگباران کردند. سیدخلیل با دو سه نفر در خانه بود و نمیتوانستند از خود دفاع کنند. برای همین به پشتبام رفتند و مدتی آنجا ماندند تا آن عده بروند.» فرهاد ذوالنوری نیز درگیریهای فیزیکی را تائید وتاکید میکند: «بله درگیریهای شدیدی به وقوع میپیوست.»قباد سالک ادامه میدهد: «یک بار هم در بازار صحنه و یک بار دیگر در گاراژ صحنه درگیری شد.» سالک اما مهمترین این درگیریها را در اداره برق میداند: «بچهها چون عدهشان کمتر بود به داخل اداره برق رفتند و آنجا پناه بردند. آن طرفیها هم اداره را محاصره کرده بودند که ماموران نیروی انتظامی آمدند.» خلیل عالینژاد حدود سالهای 74 «صحنه »را ترک میکند و زندگی در تهران را انتخاب میکند. میرود تا به دور از جنجالهای عقیدتی به کار هنریاش بپردازد. سال 79 دعوتنامهای از سوئد برای آموزش تار و سهتار و تنبور دریافت میکند و به آن کشور میرود تا در 27 آبان ماه، جنازهاش یافت شود. ذوالنوری میگوید: «وکیل بینالمللی گرفته شده و از طرف دولت از خانواده آن مرحوم وکالت گرفته شد تا پیگیری جریان قتل در کشور سوئد انجام شود.»
صبح روز 14 آذر ماه 1380 جنازه سیدخلیل در مقابل تالار وحدت تشییع شد. محمدرضا درویشی در آن مراسم استاد را چنین توصیف کرد: «کسی سید را نشناخت. عالینژاد مغنی شاهد و خنیاگر مهر عشق و فرزانهای در موسیقی بود که به تنبور، این سازی که میرفت سخیف شود، اعتباری روزافزون بخشید. عالینژاد علاوه بر مقامهای باستانی و حقانی تنبور به ردیف دستگاهی ایران احاطه کامل داشت. او توانست در این سالها مجموعه عظیمی از نغمهها، حکایتها، رویاها و مقامها را دریابد، از مجموعه عظیم استادان و پیران توشه برچیند و بسیاری از رشتههای به هم ناپیوسته موسیقی، ادبیات، اعتقادات و رویاهای مردم ساکن در جلال پر وهم «اورامان» و زاگرس را به هم پیوند زند و تکههای جدا افتاده و پرتاب شده به این سو و آن سو از مقامها و کلام حقانی تنبور را گرد آورد. سیدخلیل علاوه بر استادی در نواختن تنبور، دستی بر تار و سهتار هم داشت. اما آنچه بیش از همه استاد را محبوب کرده بود شیوه خاص وی همراه با احساسی لطیف بود که از یک مراقبه روحانی نشات میگرفت و به حق شنونده را تحت تاثیر قرار میداد.» سیدخلیل رفت، اما یاد و صدای ساز و آواز او هنوز مانده است. سیدخلیل رفت اما مهر قلندر او بر سازهایی که میساخت هنوز هم نیک میدرخشد.