تنبور به هر کجا که رفته اصل آن از ایران است...
به نام دل ... برای دل ... به یاد دل می نوازم ...
می گذرم ، می گذرم
ز برای تو از جان می گذرم ،
ز دیار تو گریان می گذرم
اشک آهم ، زاد راهم
می روم و دست دعا ،
بر آسمان دارم
دور از یاران افتان و خیزان ،
می روم و دام بلا به پای جان دارم
من و سوزِ عشق و خانه به دوشی ،
من و شام هجر و کنج خموشی
رهِ بی پایانی دارم من ،
سر بی سامانی دارم من
رهِ بی پایانی دارم من ،
سر بی سامانی دارم من
من از شهر تو چون نالان می گذرم ،
تنها سایه ی من باشد همسفرم
این عشق تو مرا ،
بنگر تا کجا کشانده
دست از دلم بردار ،
که دگر طاقتم نمانده
دل سنگت کجا درد مرا می داند ،
غم و رنج مرا تنها خدا می داند
خدا می داند
دل سنگت کجا درد مرا می داند ،
غم و رنج مرا تنها خدا می داند
خدا می داند
رسالت هنر, بیرون کشیدن ناشناخته هاست از دل آشناترین چیزها. جبران خلیل جبران
ادامه...
جدی نگاه کنید !!! این رو میگن زندگی علی گونه !!! ساده و بی آلایش ... بدون
عوام فریبی ، رها از امور دنیوی و غرق در عرفان و دنیای معنویت
...... لذت ببرید ... بلکه درس بگیریم و بگیرند !!!